سیاست آمریکا، حزب الله لبنان و محور مقاومت
متن ارائه شده گزیدههایی از ویدیویی با عنوان «پروفسور محمد مرندی: ایران شورای عالی دفاع را فعال میکند – حزبالله از تسلیم شدن خودداری میورزد» از کانال تلویزیون تانه تروک است که بر مسائل منطقهای تمرکز دارد.
در این بحث، فشار فزاینده آمریکا و متحدان منطقهای بر دولت لبنان برای مقابله با مقاومت اسلامی، بهویژه حزبالله، مورد بررسی قرار میگیرد.
همچنین، شرایط دشوار حزبالله در لبنان که به دلیل نفوذ عمیق آمریکا در مؤسسات قدرت و همچنین توطئههای داخلی با حمایت مالی خارجی مواجه است، با وضعیت غزه و حماس مقایسه میشود.
علاوه بر این، بحث در مورد مشروعیتزدایی فزاینده رژیم اسرائیل در سطح بینالمللی و مشکلات داخلی آن، و همچنین تغییرات در رویکرد و سیاستهای خشنتر غرب پس از ۷ اکتبر مطرح شده است.
در پایان، بر نقش ایران و محور مقاومت و موضعگیری قاطع رهبر ایران در قبال مذاکره با آمریکا تأکید میشود، که خواستار توقف دخالت، قطع حمایت از اسرائیل و برچیدن پایگاههای نظامی آمریکا در منطقه است.
سیاست آمریکا، حزب الله لبنان و محور مقاومت
چه فشارهایی آمریکا و متحدانش بر لبنان برای مقابله با حزب الله وارد میکنند؟
فشارهای متعددی از سوی ایالات متحده، رژیم اسرائیل، و متحدان منطقهای آنها بر لبنان اعمال میشود تا دولت این کشور را وادار به مقابله با حزبالله (مقاومت) کنند.
نفوذ و فشارهای سیاسی و مالی:
- نفوذ عمیق در نهادهای حکومتی: ایالات متحده عمیقاً در تمام نهادهای قدرت لبنان نفوذ کرده است. واسطهها و متحدان آمریکا، از جمله اروپاییها و رژیمهای منطقهای همسو با آمریکا، مانند عربستان سعودی، امارات و ترکیه، در لبنان نفوذ دارند.
- تأمین مالی مخالفان: احزاب مختلفی در لبنان علیه حزبالله توطئه میکنند. این احزاب مقدار بسیار زیادی پول از منابع مختلف، اعم از غرب و کشورهای خلیج فارس، دریافت میکنند.
- هدف نهایی نابودی مقاومت: فشارها بر دولت لبنان با هدف اجرای “راه حل نهایی” برای نابودی مقاومت در جنوب انجام میشود. این امر برای این است که اسرائیلیها در آینده برای هرگونه تجاوز احساس راحتی کنند.
- خواسته برچیدهشدن مقاومت: رژیم اسرائیل، ایالات متحده و متحدان منطقهای آنها دقیقاً به این دلیل که حزبالله یک نیروی بسیار قدرتمند و بخشی از جامعه لبنان است، میخواهند حزبالله برچیده شود.
سیاست متناقض نظامی آمریکا:
یکی از جنبههای کلیدی این فشارها، سیاست متناقض آمریکا در قبال ارتش لبنان است:
- تضعیف ارتش لبنان: ایالات متحده نمیخواهد یک دولت قوی یا یک ارتش قوی لبنانی ببیند. دلیل این امر این است که آمریکا نمیخواهد لبنان بتواند از خود دفاع کند.
- جلوگیری از دفاع هوایی: آمریکا به نیروهای مسلح لبنان اجازه نمیدهد سلاحهایی مانند سامانههای دفاعی خوب ضد پهپاد (که مثلاً میتوانند از چین خریداری کنند) به دست آورند. هدف این است که لبنان بیدفاع بماند تا اسرائیلیها بتوانند شبانهروز لبنان را بمباران کنند.
- تجهیز برای جنگ داخلی: تنها سلاحهایی که ایالات متحده به نیروهای مسلح لبنان میدهد، تسلیحاتی هستند که میتوانند برای کشتن مردم خودشان استفاده شوند، نه برای پاسخ به تجاوزات اسرائیل.
- فشار برای جنگ داخلی: آمریکا میخواهد دولت و ارتش لبنان در عین ضعف، اقدام به راهاندازی جنگ داخلی و قتل عام مقاومت و حامیان آن کنند. این یک اقدام موازنهای پارادوکسیکال برای واشنگتن است.
هماهنگی با متحدان منطقهای برای افزایش فشار:
آمریکاییها برای افزایش فشار بر مقاومت، در حال هماهنگی بین چندین طرف هستند:
- نتانیاهو (رژیم اسرائیل).
- گُلانی (در سوریه).
- رژیمهای ثروتمند نفتی و گازی در خلیج فارس.
- اردوغان (رئیس جمهور ترکیه).
- دولتی که توسط ایالات متحده بر لبنان تحمیل شده است.
سکوت در برابر حملات اسرائیل:
سکوت دولت در بیروت در مواجهه با بمباران روزانه لبنان و قتل شهروندان توسط رژیم اسرائیل، خود نوعی ابزار فشار است. این سکوت نشان میدهد که نخستوزیر لبنان یک «ابزار» و «عامل» آمریکاست و با قتل عام ساکنان نزدیک رژیم اسرائیل مشکلی ندارد. این وضعیت، استدلال حزبالله را که دولت لبنان مایل یا قادر به مراقبت از مردم نیست، تقویت میکند. همچنین، حمایت غرب از این قتلها از طریق تضمینکنندههای آتشبس (مانند آنچه در غزه و لبنان هست) نشان داده میشود.
چگونه حمایت داخلی و منطقهای، حزب الله و کانون را تقویت کرده است؟
پرسش شما درباره چگونگی تقویت موقعیت حزبالله و محور مقاومت توسط حمایتهای داخلی و منطقهای، در پرتو فشار شدید بینالمللی و منطقهای بر آنها، موضوعی است که منابع به طور مفصل به آن پرداختهاند. موقعیت حزبالله و محور مقاومت با وجود تلاشهای بیوقفه ایالات متحده، اسرائیل و متحدان منطقهایشان برای برچیدن مقاومت، تقویت شده است.
تقویت موقعیت حزبالله و محور مقاومت از طریق عوامل زیر صورت گرفته است:
۱. حمایت داخلی و پایگاه مردمی در لبنان و فلسطین
حمایت مردمی قوی، بهویژه در لبنان، به عنوان بزرگترین نقطه قوت حزبالله عمل میکند.
- اکثریت مردم لبنان: حزبالله بخشی از جامعه لبنان است و اکثریت مردم لبنان از آن حمایت میکنند. علیرغم صرف مبالغ هنگفت پول در لبنان علیه مقاومت، مقاومت در انتخابات محلی با اکثریت قوی پیروز شد. اکثریت لبنانیها به ائتلافی که حزبالله رهبری میکند، رأی میدهند.
- نفوذ در نهادها: بسیاری از افراد در نیروهای مسلح و کارمندان دولت نسبت به حزبالله همدردی نشان میدهند. اگر دولت بخواهد ارتش را علیه حزبالله به کار گیرد، این اقدام منجر به چندپارگی ارتش خواهد شد.
- نیروی عظیم سازمانی: تجمعات بزرگ مانند گردهمایی ۷۴ تا ۷۶ هزار پیشاهنگ جوان در استادیوم اصلی بیروت، نشاندهنده قدرت بسیار زیاد حزبالله است.
- اثبات حقانیت مقاومت توسط تجاوز اسرائیل: حملات روزانه رژیم اسرائیل به لبنان و کشتار غیرنظامیان، استدلال حزبالله را تقویت میکند. این حملات نشان میدهند که دولت بیروت (نخستوزیر و رئیسجمهور) ناتوان یا بیمیل در محافظت از مردم است. این وضعیت به طور مداوم این ایده را تقویت میکند که حزبالله حق داشته است.
- وحدت داخلی حماس: در غزه، حماس همیشه دارای اتحاد داخلی و متحدان وفادار بوده و همواره کنترل را در دست داشته است.
۲. حمایت منطقهای و جایگاه محور مقاومت
نیروهای محور مقاومت (شامل ایران، عراق، و یمن) و تغییر دیدگاه جهانی، به طور فزایندهای موقعیت مقاومت را تقویت کردهاند.
الف) نقش کلیدی ایران و متحدان:
- تضمین ایران: ایران بسیار صریح اعلام کرده است که اجازه نخواهد داد مقاومت در لبنان نابود شود. این حفاظت شامل حملات احتمالی اسرائیل، حملات نیروهای تحت حمایت آمریکا (مانند جولانی) و یا تلاش نخستوزیر لبنان برای جنگ داخلی میشود.
- بازدارندگی در برابر اسرائیل: ترس تلآویو و واشنگتن از پاسخ ایران و همچنین پاسخ مقاومت در عراق و یمن، در صورت تهدید جدی علیه مقاومت، عاملی برای بازدارندگی است.
- تقویت موضع ایران: تجربه «جنگ ۱۲ روزه» (اشاره به تقابل اخیر) سبب شده است که مردم عادی در ایران دیگر ترسی از حملات هوایی نداشته باشند و دولت نیز نقاط ضعف و قوت خود را بشناسد و بر اساس آنها ساختار دفاعی خود را بنا کند. این امر موقعیت ایران را تقویت کرده است.
ب) تغییر دیدگاه جهانی و منطقهای:
- مشروعیتزدایی از اسرائیل: رژیم اسرائیل در دیدگاه جامعه بینالملل (حتی فراتر از غرب) و افکار عمومی (حتی در داخل کشورهای غربی) فاقد مشروعیت شناخته شده است. این امر یک شکست بزرگ برای صهیونیستها محسوب میشود.
- تنها مقاومت صادقانه: محور مقاومت به طور فزایندهای به عنوان تنها مقاومت صادقانه در برابر نسلکشی شناخته میشود. مردم انتظار بیشتری از محور مقاومت دارند.
- برداشته شدن نقابها: پس از وقایعی مانند نشست سران در مصر، نقابها از چهرههای متحدان آمریکا در منطقه کنار رفته و مردم منطقه اکنون تشخیص میدهند که مقاومت واقعی کیست. رهبرانی که در سیرک مصر شرکت کردند، مردم فلسطین را برای منافع شخصی خود قربانی کردند. این اقدامات، رژیمهای حامی آمریکا در منطقه را در موقعیت بسیار دشواری قرار میدهد.
ج) ضعف فزاینده غرب:
- افول غرب: از آنجایی که رژیم اسرائیل کاملاً به حمایت غرب وابسته است، افول قدرت غرب (ایالات متحده و اروپا) مستقیماً به کاهش شانس موفقیت اسرائیل منجر میشود.
- همگرایی قدرتها: ایالات متحده در حال مبارزه در جبهههای متعدد (جنگ تجاری با چین، جنگ در حال شکست در اوکراین) است. همگرایی و اتحاد فزاینده بین کشورهای بریکس (BRICS)، کشورهای جنوب جهانی، ایران، روسیه و چین، سبب شده است که ایران دست قویتری برای بازی داشته باشد.
- تغییر روایت حقوق بشر: از ۷ اکتبر، غرب ظاهر حمایت از حقوق بشر و آزادی را کنار گذاشته و بیرحمتر شده است. این امر باعث شده است که حمایتهای غرب از اسرائیل دیگر با پوشش اخلاقی همراه نباشد، و این به ضرر متحدان آمریکا در منطقه است.
چه تحولاتی در سیاست خارجی آمریکا و متحدانش، قواعد بازی در منطقه را تغییر داده است؟
تحولات عمدهای در سیاست خارجی ایالات متحده و متحدانش رخ داده است که به طور مستقیم «قواعد بازی» در منطقه را تغییر دادهاند. این تغییرات عمدتاً ریشه در رخدادهای اخیر، به ویژه پس از ۷ اکتبر، و همچنین در روندهای جهانی گستردهتر، دارند:
۱. از بین رفتن نقاب اخلاقی و افزایش بیرحمی
قواعد بازی تغییر کرده است و ایالات متحده و غرب بسیار بیرحمتر از قبل شدهاند.
- ناپدید شدن ظاهر حقوق بشری: در گذشته، همواره یک ظاهر (façade) از حقوق بشر، کرامت انسانی، آزادی و برابری انسانی وجود داشت. اما به نظر میرسد این ظاهر، به ویژه از ۷ اکتبر به بعد، از بین رفته است.
- پذیرش صریح خشونت: غرب ماسک خود را کنار گذاشته است و اکنون یک کمپین وحشیانه، تهاجمی و قاتلانه علیه منطقه به راه انداخته است. لفاظیها در مورد حقوق بشر، برابری انسانی، آزادی بیان و کرامت دیگر وجود ندارد؛ این روند با سرعت بیشتری پس از جنگ اوکراین شروع شد، اما پس از ۷ اکتبر بسیار تسریع یافت.
- حمایت از کشتار: این بیرحمی در نحوه کمک غرب به اسرائیل برای نابودی لبنان و سکوتشان در مورد پاکسازی قومی در کرانه باختری و نقض آتشبسها مشهود است.
۲. مشروعیتزدایی از رژیم اسرائیل
یکی از تغییرات کلیدی که به نفع غرب عمل نمیکند، این واقعیت است که رژیم اسرائیل در دیدگاه جامعه بینالمللی (حتی با چشمپوشی از غرب، در دیدگاه افکار عمومی، از جمله در داخل غرب) مشروعیت خود را از دست داده است.
- نفرت جهانی: رژیم اسرائیل در سراسر جهان مورد تنفر است، چه در چین، چه در روسیه و چه در نظرسنجیهای انجام شده در ایالات متحده یا اروپا.
- تغییر دیدگاهها در غرب: حتی در غرب، افراد بانفوذ مانند تاکر کارلسون، کندیس اوونز و استیو بنن (به دلایل خودشان) در حال چرخش علیه صهیونیسم هستند، که این برای آینده رژیم صهیونیستی خوب نیست.
- تقویت محور مقاومت: در مقابل، محور مقاومت به طور فزایندهای به عنوان تنها مقاومت صادقانه در برابر نسلکشی دیده میشود، و مردم انتظار بیشتری از آن دارند. این تغییر در طرز فکر در سراسر منطقه و جهان، دو سال اخیر را به زیان رژیم اسرائیل تبدیل کرده است.
۳. تضعیف موقعیت منطقهای و جهانی آمریکا
ایالات متحده دیگر در موقعیت فرماندهی سابق خود قرار ندارد و این امر بر توانایی آن برای دیکته کردن قواعد در منطقه تأثیر گذاشته است:
- افول غرب: غرب در حال افول است، و رژیم اسرائیل کاملاً به آن وابسته است. از آنجا که غرب تضعیف میشود، اقبال رژیم اسرائیل نیز کاهش مییابد.
- جنگ در چند جبهه: ایالات متحده درگیر جنگهای تجاری با چین در سراسر جهان و در حال جنگی است که در اوکراین در حال از دست دادن آن است. این مسائل موقعیت آمریکا را تضعیف میکند.
- اجماع علیه آمریکا: یک همگرایی فزاینده بین کشورهای بریکس (BRICS)، کشورهای جنوب جهانی، ایران، روسیه و چین شکل گرفته است که قبلاً وجود نداشت. این موضوع باعث میشود ایران دست قویتری برای بازی داشته باشد.
- افزایش انزجار منطقهای: حمایت آمریکا از نسلکشی و هولوکاست باعث شده است که جایگاه ایالات متحده در جهان عرب به شدت تنزل یابد. هر مرگی که اتفاق میافتد، عصبانیت و خشم علیه رژیم اسرائیل را افزایش میدهد و برای متحدان آمریکا در لبنان و منطقه اوضاع را دشوارتر میکند.
۴. فشار بر متحدان منطقهای
ایالات متحده و اسرائیل سخت تلاش میکنند تا هر مقاومتی را در برابر «اسرائیل بزرگ» از بین ببرند. این تلاشها شامل فشار بر دولتهای منطقه است:
- فشار بر لبنان: ایالات متحده و عربستان سعودی، در میان دیگران، بر دولت لبنان فشار میآورند تا با مقاومت (حزبالله) مقابله کند. این فشار به منظور آوردن «راهحل نهایی» برای نابودی مقاومت در جنوب لبنان است.
- اقتدارگرایی مشتریان آمریکا: حکومتهایی که در اردوگاه آمریکا هستند (به استثنای ترکیه، تقریباً همه حکومتهای خانوادگی اقتدارگرا هستند)، موظف به پیروی بیشتر هستند. این رهبران (مانند کسانی که در سیرک شرمالشیخ مصر شرکت کردند) مردم فلسطین را فدای منافع خود کردند تا امتیازی از ایالات متحده برای حفظ حکومت خود بگیرند.
جمعبندی تحول در قواعد بازی:
اگر بخواهیم این تحولات را به یک استعاره تشبیه کنیم، میتوان گفت که اگر قبلاً بازی منطقهای شبیه به یک مسابقه بوکس با دستکشهای پوشیده بود که حداقل تظاهر به رعایت قانون میشد، اکنون غرب و متحدانش دستکشها را دور انداختهاند و بیپروا به دنبال ضربه فنی با هر ابزار ممکن، بدون توجه به داور (جامعه بینالملل) هستند. با این حال، همان ضرباتی که میزنند، مشروعیتشان را نزد تماشاچیان (افکار عمومی جهان) از بین میبرد و حریفشان (محور مقاومت) را از نظر سیاسی قویتر میکند.




