حمله موشکی ایران به پایگاه مخفی اسرائیل، موسوم به سایت ۸۱، دلیل عدم شرکت ایران در صلح غزه
حمله موشکی ایران به پایگاه مخفی اسرائیل، موسوم به سایت ۸۱، دلیل عدم شرکت ایران در صلح غزه- این رونوشت یوتیوب، که شامل اظهارات مکس بلومنتال است، چندین موضوع مهم ژئوپلیتیک را بررسی میکند، به ویژه با تمرکز بر تنشهای ایران و اسرائیل و همچنین سیاست خارجی ایالات متحده.
این بحث ابتدا به دلیل عدم مشارکت ایران در مذاکرات صلح غزه در مصر میپردازد و استدلال میکند که این تصمیم به دلیل نگرانیهای امنیتی و تمایل ایران برای حفظ استقلال خود از نفوذ آمریکا بوده است.
بخش عمدهای از گفتگو به حمله موشکی ایران به پایگاه مخفی اسرائیل، موسوم به سایت ۸۱، در طول یک درگیری ۱۲ روزه اختصاص دارد و از آن به عنوان شواهدی مبنی بر هدفگیری نظامی و نه غیرنظامی توسط ایران یاد میشود.
در نهایت، این منبع به تحلیل تلاشهای اسرائیل برای تغییر رژیم در ایران از طریق جاسوسی و جذب نیروی آنلاین میپردازد و همچنین جایزه صلح نوبل اخیر را به عنوان ابزاری برای مشروعیت بخشیدن به مداخله نظامی و جنگ تحت حمایت ایالات متحده در ونزوئلا تفسیر میکند.
دلیل عدم شرکت ایران در اجلاس «صلح غزه» در شرم الشیخ در ۱۳ اکتبر ۲۰۲۵ چه بود؟
عدم شرکت ایران در اجلاس دیپلماتیک مورد نظر (که در مصر برگزار شد) هم دلایل رسمی و دیپلماتیک داشت و هم ملاحظات امنیتی و استراتژیک عمیقتری را در بر میگرفت.
دلایل عدم مشارکت ایران بر اساس منابع عبارتند از:
۱. دلیل رسمی دیپلماتیک (تهدید و تحریم آمریکا)
وزیر امور خارجه ایران دلیل رسمی عدم شرکت ایران را چنین اعلام کرد:
- ایالات متحده به ایران حمله کرده است.
- ایالات متحده ایران را با تحریمهای زیادی تهدید میکند.
ایران با اعلام این موضع، تأکید کرد که از هر نوع راهحلی برای غزه استقبال میکند.
۲. ملاحظات امنیتی و خطر ترور
فراتر از اظهارات رسمی، منابع نشان میدهند که خطرات امنیتی جدی در صورت حضور ایران در مصر وجود داشت:
- خطر ترور: با توجه به نقش ایالات متحده در ترور رهبران ارشد ایران و نقش اسرائیل در ترور ایرانیان، حضور مقامات ایران در کشوری مانند مصر که ممکن است نتواند امنیت لازم را فراهم کند، یک خطر بزرگ محسوب میشد.
- نفوذ اسرائیل در مصر: این تصمیم با در نظر گرفتن هماهنگی مصر با اطلاعات و امنیت اسرائیل و همچنین میزان نفوذ موساد (Mossad) در جامعه مصر اتخاذ شد.
- سابقه هدف قرار دادن مذاکرهکنندگان: پذیرش حضور در چنین سناریویی، به ویژه با توجه به اینکه اسرائیل پیشتر تیم مذاکرهکننده حماس را در داخل قطر هدف حمله قرار داده بود، کاری «پوچ و بیمعنا» تلقی میشد.
۳. دلایل استراتژیک و حفظ استقلال
این گردهماییها ماهیت سیاسی خاصی داشتند که ایران مایل به پذیرش آن نبود:
- نمایش سلطه آمریکا: کل این «نمایش» دیپلماتیک برای نشان دادن سلطه ایالات متحده سازماندهی شده بود.
- جلوگیری از ورود به مدار واشنگتن: تنها دلیل حضور هر کشوری در این اجلاس، نشان دادن تمایل آن کشور برای باقی ماندن در مدار واشنگتن و بخشی از یک ائتلاف فراآتلانتیک بود.
- استقلالطلبی: ایران با در خانه ماندن، به نمایش استقلال خود از این «نمایشهای توخالی» و دیدگاه تکقطبی که واشنگتن به دنبال طرحریزی آن در جهان است، ادامه داد.
- وابستگی کشورهای شرکتکننده: تمامی کشورهای عربی که در آنجا حضور داشتند، به ویژه مصر، به کمکهای ایالات متحده وابسته هستند.
به طور خلاصه، تصمیم ایران برای عدم شرکت، یک حرکت منطقی بود که با هدف حفظ امنیت و تأکید بر استقلال در برابر فشارها و دیدگاه تکقطبی واشنگتن اتخاذ شد.

سیاستهای اسرائیل و آمریکا برای تضعیف ایران و ونزوئلا چه شباهتها و تفاوتهایی دارند؟
سیاستهای اسرائیل و آمریکا در قبال ایران و ونزوئلا، هرچند در زمینههای جغرافیایی و تاریخی متفاوتی اجرا میشوند، اما شباهتهای ساختاری و ابزاری قابل توجهی در راستای تضعیف و تغییر رژیم این کشورها دارند.
در اینجا به تحلیل شباهتها و تفاوتهای این سیاستها بر اساس اطلاعات موجود در منابع میپردازیم:
شباهتها در سیاستهای تضعیف ایران و ونزوئلا
۱. هدف نهایی (تغییر رژیم و غارت منابع)
- هدف اصلی مشترک، تغییر رژیم است: در قبال ایران، رهبری اسرائیل همچنان تحت توهم این است که تغییر رژیم قابل دستیابی است. در قبال ونزوئلا نیز، هدف صریح ایالات متحده و اپوزیسیون دستنشانده، سرنگونی دولت و تغییر رژیم بوده است (مانند کمپین «لاسالیدا»).
- تصاحب ثروت به عنوان محرک: سیاستهای تضعیف ونزوئلا به وضوح با هدف غارت ثروت نفت و مواد معدنی ونزوئلا توسط بالاترین پیشنهاد دهنده پیش میرود. در مورد ایران نیز، اگرچه هدف اصلی تخریب دانش علمی و صنعت هستهای ایران است، اما هدف نهایی تغییر رژیم معمولاً مقدمهای برای کنترل منابع است.
۲. استفاده از نخبگان دستنشانده و اهرمهای خارجی
- حمایت از نخبگان رادیکال: در ونزوئلا، نخبگان غربی به حمایت از ماریا کورینا ماچادو پرداختند که نماینده افراطیترین جناح اپوزیسیون ونزوئلا است و حتی جایزه صلح نوبل (که اکنون “جایزه جنگ نوبل” خوانده میشود) را برای تأیید جنگ ایالات متحده علیه ونزوئلا دریافت کرد. این جناح توسط وقف ملی برای دموکراسی (NED) تأمین مالی میشود.
- نفوذ اسرائیل در ساختار تصمیمگیری آمریکا: در قبال ایران، نفوذ شدید اسرائیل بر مقامات ارشد آمریکایی مشهود است. چهرههایی مانند جان راتکلیف (که به عنوان “تندنویس موساد” شناخته شده) به ریاست سیا رسیدند و توانستند ترامپ را متقاعد کنند که ایران در آستانه تولید کلاهک هستهای است. همچنین، فرمانده سابق سنتکام، مایکل کوریلا، به عنوان «ژنرال محبوب اسرائیل» شناخته میشد.
۳. تلاش برای مشروعیتبخشی به حملات نظامی و اطلاعات غلط
- ساختن فریبهای کشتار جمعی (WMD Hoaxes): در قبال ایران، جان راتکلیف فریب سلاح کشتار جمعی (WMD hoax) مبنی بر اینکه ایران در حال توزیع کلاهکهای هستهای به انصارالله یمن است را ترویج کرد .
- برچسبگذاری برای توجیه ترور: در قبال ونزوئلا، ایالات متحده در حال انجام اعدامهای فراقانونی شهروندان ونزوئلا با برچسب “نارکو تروریست” است.
۴. فراخوان به مداخله نظامی اسرائیل
- درخواست از نتانیاهو برای حمله: ماریا کورینا ماچادو شخصاً از بنیامین نتانیاهو درخواست کرد تا رهبری تهاجم اسرائیل به ونزوئلا را بر عهده بگیرد.
- انتظار کمک آمریکا در جنگ اسرائیل: اسرائیل به طور ضمنی فرض میکند که اگر جنگی تحریکنشده علیه ایران آغاز کند، ایالات متحده آن را از عواقب جنگی که آغاز کرده اما نمیتواند به پایان برساند، نجات خواهد داد.
۵. آسیبرسانی مستقیم به مردم از طریق تحریم و خشونت
- تحریمهای مرگبار: تحریمهایی که توسط اپوزیسیون ونزوئلا حمایت میشوند، منجر به کشته شدن دهها هزار ونزوئلایی شده است.
- جنگ مستمر: اسرائیل استراتژی “چمنزنی” (mowing the lawn) را علیه دشمنان خود در پیش گرفته که هدف آن تضعیف مستمر دشمن از طریق جنگها و عملیاتهای مداوم است.
تفاوتها در سیاستهای تضعیف ایران و ونزوئلا
۱. تمرکز عملیاتی و اهداف فوری
- ایران: هدف اصلی اسرائیل تخریب صنعت هستهای و تضعیف توانایی علمی ایران است. عملیاتها همچنین شامل تلاشهای فزاینده موساد برای جذب ایرانیان در داخل و خارج از کشور برای ارائه اطلاعات در مورد تأسیسات حساس (به ویژه هستهای) است.
- ونزوئلا: تمرکز اصلی و صریح بر تغییر رژیم و دسترسی به منابع است. خشونت آمریکا شامل اعدامهای فراقانونی شهروندان ونزوئلا تحت عنوان “نارکو تروریست” است.
۲. استراتژی نظامی و سطح بازدارندگی
- ایران: اسرائیل استراتژی جنگ مداوم (موسوم به “چمنزنی”) را دنبال میکند که به دنبال تضعیف دشمن است نه نابودی کامل آن. بازدارندگی ایران بسیار قویتر از حزبالله تلقی میشود و ایران مستقیماً در مجاورت اسرائیل قرار ندارد. این امر احتمال یک حمله گسترده و تمام عیار توسط اسرائیل را کاهش میدهد (به ویژه اینکه حملات ایران نشان داد که میتوانند مستقیماً بالای تأسیسات فوق سری نظامی-اطلاعاتی مشترک آمریکا و اسرائیل (سایت ۸۱) فرود آیند) .
- ونزوئلا: در مورد ونزوئلا، جنگ در حال انجام است و درخواستها برای مداخله نظامی به سبک لیبی توسط ایالات متحده مطرح شده است.
۳. ابزارهای تأثیرگذاری بر مردم
- ایران: حملات اسرائیل در جنگ ۱۲ روزه با عقبنشینی سیاسی مواجه شد، زیرا حملات اسرائیل باعث اتحاد مردم ایران حول پرچم شد، حتی در میان بخشهایی که با جمهوری اسلامی مشکل داشتند. اسرائیل همچنین از طریق LLC مستقر در آتلانتا، جورجیا، برای استخدام افراد از طریق رسانهها تلاش میکند.
- ونزوئلا: تحریمها باعث موج عظیم مهاجرت به سمت شمال شد و این مهاجران توسط ایالات متحده به اردوگاه شکنجه در السالوادور فرستاده شدند، در حالی که ماچادو در کنار ترامپ ایستاد و از مردم کشورش حمایت نکرد. این سیاستها به طور مستقیم به مهاجرت و رنج شهروندان ونزوئلا دامن میزند.
چگونه نخبگان و نهادهای غربی جنگهای نیابتی را در خاورمیانه و آمریکای لاتین مشروعیت میبخشند؟
نخبگان و نهادهای غربی برای مشروعیت بخشیدن به جنگهای نیابتی در خاورمیانه و آمریکای لاتین از راهبردهای چندجانبهای استفاده میکنند که شامل تئاتر دیپلماتیک، ترویج روایتهای خاص از طریق نخبگان متحد، بهرهبرداری از نهادهای بینالمللی و پنهانسازی اهداف نظامی واقعی است.
در پاسخ به این پرسش که چگونه این نخبگان و نهادها این جنگها را مشروعیت میبخشند، میتوان بر اساس اطلاعات موجود در منابع، موارد زیر را تحلیل کرد:

۱. بهرهبرداری از نهادهای بینالمللی و جوایز (آمریکای لاتین)
یکی از واضحترین روشهای مشروعیتبخشی، استفاده از جوایز معتبر بینالمللی برای تأیید چهرههای حامی جنگ است:
- تبدیل جوایز صلح به ابزار جنگ: جایزه صلح نوبل اکنون به عنوان «جایزه جنگ نوبل» مهندسی میشود تا به جنگ ایالات متحده علیه ونزوئلا چراغ سبز نشان دهد.
- تأیید عوامل نیابتی رادیکال: ماریا کورینا ماچادو، که این جایزه را دریافت کرد، نماینده رادیکالترین جناح اپوزیسیون ونزوئلا است. او:
- جنگ را ترویج کرده است: او جنگ دونالد ترامپ علیه ونزوئلا را تأیید کرد و شخصاً از بنیامین نتانیاهو درخواست کرده است تا رهبری تهاجم اسرائیل به ونزوئلا را بر عهده بگیرد.
- فراخوان به مداخله نظامی: او یک سال بعد علناً از ایالات متحده خواست تا یک مداخله نظامی به سبک لیبی در ونزوئلا آغاز کند.
- تأیید غارت منابع: او قول داده است که اگر آمریکا در حمله برای نشاندن او در کاخ میرا فلورس پیش برود، ثروت نفت و مواد معدنی ونزوئلا را به بالاترین پیشنهاد دهنده واگذار خواهد کرد.
- حمایت مالی و سیاسی خارجی: سازمانهایی مانند وقف ملی برای دموکراسی (NED) از احزاب و مکانیزمهای سیاسی پشت پردهی افرادی مانند ماریا کورینا ماچادو حمایت مالی کردهاند.
۲. نمایش سلطه و به حاشیه راندن مسائل اصلی (خاورمیانه)
در خاورمیانه، مشروعیتبخشی اغلب از طریق نمایش قدرت و نادیده گرفتن حقوق ملتها انجام میشود:
- نمایشهای توخالی دیپلماتیک: گردآوریهای دیپلماتیک (مانند اجلاس صلح مورد بحث) در درجه اول برای نشان دادن سلطه ایالات متحده و اینکه هر کشوری که در آن شرکت میکند، تمایل خود را برای باقی ماندن در مدار واشنگتن و بخشی از ائتلاف فراآتلانتیک نشان دهد، مهندسی میشوند.
- وابستگی کشورهای عربی: تمامی کشورهای عربی حاضر در این گردهماییها، به ویژه مصر، به کمکهای ایالات متحده وابستهاند.
- نادیده گرفتن حقوق فلسطینیان: در طرحهای به اصطلاح صلح، مسائل اصلی اشغالگری و استعمار هرگز مورد توجه قرار نمیگیرد. برای مثال، در طرح ترامپ، فقط به “تمایل فلسطینیان برای داشتن یک دولت” اشاره شده بود و حتی در سخنرانی ترامپ در کنست، اشارهای به فلسطینیان به عنوان انسانهایی که متحمل رنج شدهاند، نشد.
- تضعیف رهبران متحدکننده: محمود عباس و تشکیلات خودگردان فلسطین با اسرائیل و ترامپ برای تضعیف فرآیند وحدت فلسطین، با لابیگری علیه آزادی مروان برغوثی (که میتواند یک چهره متحدکننده باشد) همکاری کردهاند تا عباس بتواند «زندان طلایی خود» در رامالله را حفظ کند.
۳. استفاده از نخبگان دستنشانده و ترویج اطلاعات غلط
نخبگان غربی از چهرههای سیاسی و نظامی خود برای ترویج روایتهای حامی جنگ و مشروعیت بخشیدن به اقدامات غیرقانونی استفاده میکنند:
- ترویج فریبهای سلاح کشتار جمعی (WMD Hoaxes): چهرههایی مانند جان راتکلیف (که از سوی یک مقام دولت ترامپ به عنوان «تندنویس موساد» شناخته شده است) توانستند ترامپ را متقاعد کنند که ایران در آستانه تولید کلاهکهای هستهای است (یک فریب سلاح کشتار جمعی دیگر). راتکلیف که با حمایت اسرائیل به رأس سیا رسید، نقش مهمی در ایجاد شرایطی داشت که اسرائیل احساس میکرد میتواند جنگی تحریکنشده علیه ایران آغاز کند.
- نفوذ بر ارتش آمریکا: نفوذ یک کشور خارجی (اسرائیل) بر فرماندهان ارشد نظامی ایالات متحده به حدی است که فرمانده سابق سنتکام، مایکل کوریلا، به عنوان «ژنرال محبوب اسرائیل» شناخته میشد.
- استفاده از رسانه به عنوان ابزار: شبکه فاکس نیوز به یک ابزار مستقیم برای اسرائیل تبدیل شده است و این امر باعث میشود که اکثریت مردم آمریکا (به ویژه رأیدهندگان ترامپ) با جنگ مخالف باشند، به جز بینندگان فاکس نیوز بالای ۵۵ سال .
۴. عملیات مستمر برای تضعیف دشمن و فریب عمومی
نخبگان به دنبال مشروعیت بخشیدن به حملات نظامی مداوم با هدف تضعیف دشمن هستند:
- استراتژی «چمنزنی» (Mowing the Lawn): اسرائیل استراتژی جنگ مداوم را در پیش گرفته است که هدف آن تضعیف دشمن از طریق جنگ مستمر و عملیاتهای مختلف است، بدون دستیابی به تغییر رژیم یا نابودی کامل دشمن. این استراتژی در جریان محاصره غزه مطرح شد.
- هدف قرار دادن منابع و مردم (ونزوئلا): تحریمهایی که توسط اپوزیسیون ونزوئلا حمایت میشود، منجر به کشته شدن دهها هزار ونزوئلایی شده است و ایالات متحده در حال انجام اعدامهای فراقانونی شهروندان ونزوئلا با برچسب “نارکو تروریست” است.
- پنهانسازی اهداف نظامی: مقامات اسرائیلی دیگر نمیتوانند ادعا کنند که ایران به دنبال کشتن غیرنظامیان اسرائیلی است، زیرا شواهدی نشان داده است که حملات بالستیک ایران مستقیماً در بالای سایت ۸۱ (یک مقر فوق سری فرماندهی و کنترل اطلاعات نظامی که مشترکاً توسط ارتش آمریکا و اسرائیل اداره میشود) در تلآویو اصابت کرده است.
- استفاده از سپر انسانی: برای مشروعیت بخشیدن به اقدامات دفاعی و پنهان کردن مراکز حساس، یک برج مسکونی در تلآویو (برج داوینچی) مستقیماً برای محافظت از سایت ۸۱ به عنوان سپر انسانی مورد استفاده قرار گرفته است. اسرائیل با دیوارکشی بلند و ممانعت از تصویربرداری خبرنگاران، این منطقه را محاصره کرده تا عموم مردم از آن آگاه نشوند.
نتیجهگیری:
فرآیند مشروعیتبخشی جنگهای نیابتی شبیه به یک دستکاری کامل صحنه تئاتر است؛ جایی که نخبگان غربی با اهدای جوایز به بازیگران اصلی (مانند ماچادو)، استفاده از عوامل داخلی برای ترویج روایتهای دروغین (مانند راتکلیف و WMD)، و پنهان کردن اهداف واقعی نظامی در پشت سپر انسانی و پنهانکاری رسانهای، تلاش میکنند تا هدف نهایی (یعنی غارت منابع و تثبیت سلطه تکقطبی واشنگتن) را توجیه کنند.





