جستجوی آمریکا برای تغییر رژیم ونزوئلا: نفت و سیاست های گانگستری
این منبع، که برشی از گفتگوی جفری ساکس با گلن دایسن است، به بررسی جامع دلایل پشت پرده تلاشهای **دولت آمریکا برای تغییر رژیم در ونزوئلا** میپردازد. جستجوی آمریکا برای تغییر رژیم ونزوئلا: نفت و سیاست های گانگستری
ساکس توضیح میدهد که این تلاشها یک ابزار استاندارد در **سیاست خارجی ایالات متحده** بوده و به دههها قبل بازمیگردد، با انگیزههایی که شامل **مخالفت با دولتهای چپگرا**، **منافع نفتی** (به ویژه ذخایر عظیم اورینوکو)، و **سیاستهای داخلی آمریکا** مانند رأیگیری در فلوریدا است.
او همچنین تلاشهای علنی برای عزل مادورو، از جمله تحریمهای شدید و تعیین جایزه برای او، و همچنین نقش **رقابت قدرتهای بزرگ** بین آمریکا، روسیه و چین در این منطقه را مورد بحث قرار میدهد.
این گفتگو از **ناراکوتوریسم به عنوان توجیهی واهی** برای این اقدامات انتقاد کرده و از ایده **حوزههای امنیت متقابل** به جای حوزههای نفوذ دفاع میکند تا از تشدید درگیریها جلوگیری شود.
رژیم «تغییر» آمریکا چه تاثیراتی بر دموکراسی و ثبات هدف داشته است.
پرسش شما بسیار مهم است، زیرا به قلب اثرات عملیاتی سیاست خارجی ایالات متحده میپردازد که برای دههها یکی از ابزارهای اصلی آن بوده است.
بر اساس اطلاعات موجود، رویکرد «تغییر رژیم» ایالات متحده تأثیرات عمیق و مخربی بر دموکراسی و ثبات کشورهای هدف داشته است:
۱. نابودی دموکراسی و سرکوب داخلی
این رویکرد به طور صریح به عنوان «نابودکننده دموکراسی» توصیف شده است. وقتی دولتی از خارج، چه به صورت علنی و چه مخفیانه، تهدید میشود، اثر مستقیم آن این است که:
- سرکوب نهادهای دموکراتیک: به احتمال زیاد آن دولت، با حمایت نظامی خود، مؤسسات دموکراتیک را سرکوب کرده و کنترل را محکمتر میکند، چرا که تحت حمله خارجی قرار دارد.
- دستکاری دموکراسی: ایالات متحده از ابزارهایی برای تضعیف و دستکاری سیاسی استفاده میکند، از جمله پرداخت پول به سیاستمداران خارجی، حمایت از رسانههای خارجی و ایجاد یا پشتیبانی از سازمانهای غیردولتی (NGO) که در خدمت هدف تغییر رژیم هستند.
- ایجاد بحران مشروعیت: هنگامی که دولتهای هدف برای مقابله با این براندازیها، قوانینی مانند ثبتنام به عنوان عامل خارجی را وضع میکنند یا این سازمانها را تعطیل میکنند، صدای آمریکا و بروکسل بلند میشود که «اینها چقدر ضد دموکراتیک هستند». در واقع، دموکراسی به راحتی از خارج قابل دستکاری است. این یک بازی است که سعی میشود با رشوه یا براندازی وارد قدرت در کشور دیگری شوند.
۲. بیثباتی اقتصادی و فاجعه در زمان صلح
سیاست تغییر رژیم میتواند منجر به نابودی اقتصادی بیسابقهای شود، همانطور که در مورد ونزوئلا مشاهده شده است:
- تحریمهای جامع: رژیم تحریمهای جامعی که آمریکا علیه ونزوئلا اعمال کرد (که از زمان اوباما آغاز و توسط ترامپ تشدید شد)، اقتصاد این کشور را درهم شکست.
- فلج شدن صنعت نفت: این تحریمها باعث شد شرکت نفت ملی ونزوئلا (PDVSA) نتواند قطعات یدکی تهیه کند، عملیات خود را تأمین مالی کند و مهمتر از همه، نتواند نفت خود را به بازار اصلیاش یعنی ایالات متحده بفروشد.
- رکود بیسابقه: در نتیجه این فاجعه، تولید ناخالص داخلی ونزوئلا (بر اساس دادههای رسمی که البته لرزان هستند) حدود ۷۰٪ از اوج خود کاهش یافت. چنین کاهشی در زمان صلح، بیسابقه است. (البته اقدامات داخلی رژیم نیز آسیب زیادی رسانده است، به طوری که برآوردها حاکی از سهم ۵۰/۵۰ یا ۶۰/۴۰ تحریمها و اقدامات داخلی در این تخریب است).
۳. تشدید رقابت قدرتهای بزرگ و تهدید ثبات جهانی
رویکرد مداخلهگرایانه آمریکا در نهایت ثبات منطقهای و جهانی را تهدید میکند، به ویژه زمانی که در چارچوب رقابت قدرتهای بزرگ قرار میگیرد:
- جنگهای نیابتی و درگیری: سیاستهای مداخلهجویانه (مانند تلاش برای گسترش ناتو به همسایگی روسیه یا استقرار نظامی آمریکا در اطراف چین) مستقیماً به درگیری و خطر جنگ قدرتهای بزرگ منجر میشود، همانند جنگ در اوکراین.
- مناطق امنیتی: تلاش برای اعمال «انضباط» بر نیمکره غربی به عنوان قلمرو انحصاری ایالات متحده (دکترین مونرو) و ممانعت از حضور سایر قدرتها (مانند روسیه و چین در ونزوئلا) در حالی که آمریکا حق مداخله در همسایگی آنها را برای خود محفوظ میداند، آشکارا به درگیری منجر میشود.
- تبدیل شدن به نقطه اشتعال: مسائلی مانند تلاش برای تغییر رژیم در ونزوئلا، که بخشی از آن به دلیل رقابت نیابتی ایالات متحده و روسیه است، به عنوان نقاط اشتعال عمل میکنند که میتوانند به یک جنگ گستردهتر و فاجعهبار تبدیل شوند، همانند اتفاقی که در اوکراین افتاد یا میتواند بر سر تایوان رخ دهد.
به طور خلاصه، در حالی که این رویکرد اغلب تحت لوای دموکراسیخواهی توجیه میشود، اما در عمل باعث سرکوب نهادهای دموکراتیک داخلی، بیثباتی اقتصادی شدید و افزایش خطر درگیری بین قدرتهای بزرگ میشود.
چگونه رقابت قدرت های بزرگ، سیاست خارجی آمریکا در آمریکای لاتین را تحت الشعاع قرار داده است؟
سلام، پاسخ به این پرسش که چگونه رقابت قدرتهای بزرگ بر سیاست خارجی ایالات متحده در آمریکای لاتین سایه افکنده، مستلزم بررسی انگیزهها و مفاهیم تاریخی است که در منابع به آنها اشاره شده است.
رقابت قدرتهای بزرگ (Great Power Competition) یکی از عوامل کلیدی و البته بسیار خطرناک است که سیاست خارجی آمریکا را در مناطقی چون ونزوئلا هدایت میکند.
۱. دکترین مونرو و حق هژمونی
ایالات متحده به عنوان هژمون نیمکره غربی، از سال ۱۸۲۳ دکترین مونرو را اعمال کرده است. بر اساس این دکترین، هیچ قدرت دیگری نباید وارد “همسایگی ما” شود.
آمریکا حق خود برای مداخله در اوکراین (نزدیک روسیه) یا در نزدیکی چین را محفوظ میداند، اما در عین حال حضور روسیه یا چین در کوبا یا ونزوئلا را نمیپذیرد.
این استاندارد دوگانه به وضوح منجر به درگیری میشود و میتواند به جنگ بزرگ قدرتها بینجامد.
۲. نبرد نیابتی آمریکا و روسیه (در مورد ونزوئلا)
در مورد ونزوئلا، یکی از انگیزههای بسیار مهمی که سیاست تغییر رژیم آمریکا را تقویت میکند، این است که ونزوئلا، تا حدی تحت فشار آمریکا و تا حدی به دلایل ایدئولوژیک، به روسیه به عنوان یک متحد و تأمینکننده نظامی روی آورده است.
این وضعیت در ونزوئلا یک نبرد نیابتی میان آمریکا و روسیه را رقم زده است.
علاوه بر این، ایالات متحده نگران است که ونزوئلا بیش از حد با چین و روسیه همکاری کند. در یک جهان چندقطبی که مراکز قدرت جدیدی ظهور کردهاند، ایالات متحده احتمالاً تلاش خواهد کرد تا نظم و انضباط بیشتری را در نیمکره غربی اعمال کند تا اطمینان یابد که این قلمروها منحصراً تحت نفوذ و کنترل آمریکا باقی بمانند.
۳. حوزههای امنیتی در مقابل حوزههای نفوذ
رقابت قدرتهای بزرگ، بحثهایی را در مورد مفاهیم روابط بینالملل، بهویژه در رابطه با حوزههای نفوذ، دامن زده است.
- حوزههای نفوذ: ایده قدیمی این است که قدرتهای بزرگ حوزههای نفوذ خود را دارند، به این معنی که ونزوئلا و کوبا بخشی از حوزه نفوذ آمریکا هستند و قدرتهای بزرگ دیگر باید از آنها دوری کنند. این ایده اجازه میدهد که آمریکا در امور داخلی آنها دخالت کند.
- حوزههای امنیتی: یک ایده جایگزین مطرح شده است که میگوید قدرتهای بزرگ باید بپذیرند که نیروهای نظامی خود را نزدیک قلمرو یکدیگر مستقر نکنند، زیرا این امر منجر به درگیریهای بالقوه فاجعهبار میشود. بر اساس این دیدگاه، همانطور که ایالات متحده نباید ناتو را به اوکراین گسترش دهد، از دیدگاه آمریکا، روسیه نیز نباید ونزوئلا را مسلح کند یا پایگاههای نظامی در نیمکره غربی تأسیس کند.
۴. رقابت قدرتها به عنوان یک خطر بزرگ
به طور کلی، وضعیت کنونی در ونزوئلا ترکیبی از عوامل مختلف است: امپریالیسم منابع (نفت)، سیاست داخلی ایالات متحده و ایدئولوژی ضد چپگرایان.
با این حال، رقابت قدرتهای بزرگ یکی دیگر از بخشهای اصلی این ماجرا و خطرناکترین جزء از این همه است.
این نقاط اشتعال در مناطق مختلف میتوانند به جنگهای گسترده و فاجعهبار، مشابه آنچه در اوکراین رخ داد، منجر شوند.
همانطور که اشاره شد، کشورهایی مانند مکزیک باید آزادی برقراری روابط سیاسی و اقتصادی را داشته باشند، اما این آزادی را ندارند که هر نوع رابطه نظامی دلخواهی را برقرار کنند.
به طور خلاصه، رقابت قدرتهای بزرگ باعث میشود که هرگونه تمایل کشورهای آمریکای لاتین به نزدیکی با رقبای آمریکا (مانند روسیه و چین) به سرعت به یک تهدید امنیت ملی تبدیل شده و توجیهی برای اعمال زور یا تغییر رژیم توسط ایالات متحده در نظر گرفته شود.
چگونه میتوان رژیمهای متحد آمریکا را تغییر داد؟
این یک پرسش کلیدی است که به درک عمیقتر سیاست خارجی آمریکا در آمریکای لاتین کمک میکند.
انگیزههای آمریکا برای تغییر رژیم در ونزوئلا معمولاً چندوجهی هستند و بر اساس تجربه و دیدگاه کارشناسان، به ندرت تنها یک انگیزه یا روایت واحد پشت این اقدامات وجود دارد؛ بلکه ائتلافی از منافع در کار است.
میتوان انگیزههای متعدد آمریکا برای اقدام به تغییر رژیم در ونزوئلا را که در طول بیش از ۲۰ سال توسط دولتهای مختلف (بوش پسر، اوباما، ترامپ و بایدن) دنبال شده است، به شرح زیر دستهبندی و تحلیل کرد:
۱. انگیزههای ایدئولوژیک، هژمونیک و مقاومت در برابر چپگرایی
یکی از اصلیترین انگیزهها، مخالفت تاریخی ایالات متحده با رژیمهای چپگرا در نیمکره غربی است.
- مخالفت با چپگرایی: ایالات متحده اساساً برای یک قرن، از زمان پیوست تئودور روزولت به دکترین مونرو که حق مداخله برای سرنگونی دولتها را اعلام میکرد، با دولتهای چپگرا مخالف بوده است. این هدفگیری حتی دولتهای اصلاحطلب (مانند آربنز در گواتمالا در سال ۱۹۵۴ یا غنا در سال ۱۹۶۱) را نیز شامل شده است.
- مقاومت در برابر هژمونی: هوگو چاوز یک چپگرا و ملیگرا (یا پان آمریکای لاتینیست) بود که در برابر هژمونی آمریکا در نیمکره غربی مقاومت کرد، و این امر او را به یک هدف تبدیل کرد. تلاش برای کودتا علیه چاوز در سال ۲۰۰۲ شاهدی بر این تاریخ است.
۲. انگیزههای اقتصادی و منابع (نفت)
نفت یک انگیزه بسیار بزرگ و حیاتی برای واشنگتن بوده و همچنان باقی است.
- بزرگترین ذخایر جهان: ونزوئلا میزبان مقادیر زیادی نفت است و بر اساس بسیاری از گزارشها، دارای بزرگترین ذخایر اثباتشده نفتی جهان، حتی بیشتر از عربستان سعودی، به ویژه در کمربند اورینوکو است.
- تاریخ ملیسازی: تا پیش از ملیسازی صنعت نفت در دهه ۱۹۷۰، این صنعت عموماً توسط ایالات متحده اداره و مالکیت میشد. از دهه ۱۹۹۰، ایالات متحده به دنبال سهم بزرگی از میدانهای نفتی عظیم اورینوکو بوده است.
- درگیری با شرکتهای آمریکایی: در دهه ۲۰۰۰، چاوز اصرار داشت که منافع ونزوئلا باید اکثریت امتیازات نفتی را داشته باشد. پس از اعتراض اگزون موبیل، این شرکت ملی شد. در آمریکا، دست زدن به صنعت نفت آمریکا به منزله «دلیل جنگ» تلقی میشود.
- هدف قرار دادن پتروونتسا (PDVSA): آمریکا میخواهد ونزوئلا در دستان دوستدار خود قرار گیرد. ترامپ شرکت ملی نفت ونزوئلا (PDVSA) را با محدود کردن تمامی امور مالیاش به زانو درآورد، داراییهای آن را در ایالات متحده ضبط کرد و آنها را به خوان گوایدو، که توسط کاخ سفید به عنوان «رئیسجمهور واقعی» تعیین شده بود، واگذار کرد.
- حمایت از منافع منطقهای: انگیزه دیگر برای سرنگونی دولت ونزوئلا، حمایت از عملیات سودآور اگزون موبیل در گویان در همسایگی ونزوئلا است، به خصوص که ونزوئلا در مورد آن قلمرو ادعای ارضی دارد. جستجوی آمریکا برای تغییر رژیم ونزوئلا: نفت و سیاست های گانگستری
۳. سیاست داخلی آمریکا
سیاست خارجی در قبال ونزوئلا به منافع داخلی و رأیگیری در ایالات متحده گره خورده است.
- تأثیر فلوریدا: مارکو روبیو، سناتور فلوریدا، که نماد این انگیزه است، از سرنگونی دولتهای چپگرا در آمریکای لاتین (کوبا، نیکاراگوئه، ونزوئلا) حمایت میکند.
- مهاجران و آراء: این موضعگیری در میان جامعه مهاجران در جنوب فلوریدا محبوبیت زیادی دارد و برای پیروزی در ایالت فلوریدا که یک ایالت چرخشی مهم با رأی الکترال بالاست، حیاتی است.
- انتقام شخصی: انتصاب مارکو روبیو به سمت وزیر امور خارجه (در متن به اشتباه عنوان شده و باید به تأثیرگذاری او اشاره کرد)، به او این امکان را میدهد که انتقام شخصیاش را عملی سازد.
۴. رقابت قدرتهای بزرگ (جنگ نیابتی آمریکا و روسیه)
روابط ونزوئلا با روسیه به صحنهای برای درگیریهای ژئوپلیتیکی تبدیل شده است.
- ونزوئلا به عنوان متحد: ونزوئلا، تا حدی تحت فشار آمریکا و تا حدی به دلایل ایدئولوژیک، به روسیه به عنوان یک متحد و تأمینکننده نظامی مینگرد.
- سیاست “حیاط خلوت”: آمریکا که خود در همسایگی روسیه (اوکراین) و چین (دورتادور چین) مداخله میکند، اما بر اساس دکترین مونرو (۱۸۲۳) اعلام کرده است که هیچ قدرت دیگری نباید وارد “همسایگی ما” (نیمکره غربی) شود.
- منطقه امنیتی: این رقابت بزرگ خطرناکترین بخش داستان است؛ چرا که واشنگتن نمیخواهد روسیه یا چین در کوبا یا ونزوئلا حضور نظامی داشته باشند. تجهیز ونزوئلا توسط روسیه به سلاح، میتواند به عنوان عاملی برای جنگ از دید آمریکا تلقی شود.
تحلیل روایات توجیهگر
علاوه بر انگیزههای واقعی، دولت آمریکا اغلب روایتها و توجیههایی را برای پوشش اهداف واقعی خود ایجاد میکند:
- تروریسم مواد مخدر: این روایت، که اخیراً مطرح شده است، «بیاساسترین» توجیه است و ارتباطی با واقعیت ندارد.
- ترویج دموکراسی: این توجیه در راستای توجیهات لیبرال دموکراتیک دهههای گذشته برای جنگها قرار میگیرد. ایالات متحده از ابزارهایی مانند تأمین مالی سازمانهای غیردولتی (NGOs) و رسانههای خارجی برای براندازی استفاده میکند. هنگامی که دولت هدف با این اقدامات مقابله میکند، آمریکا آن را «ضددموکراتیک» میخواند.
این تاریخچه نشان میدهد که تغییر رژیم یک ابزار استاندارد در زرادخانه سیاست خارجی آمریکا است.
همانطور که یک قایقران باتجربه برای رسیدن به مقصد خود از ترکیب باد، جریان آب و پارو زدن استفاده میکند، آمریکا نیز برای دستیابی به هدف تغییر رژیم در ونزوئلا، ترکیبی از نفت (منابع)، ایدئولوژی (مخالفت با چپگرایی)، سیاست داخلی (جلب آراء در فلوریدا) و رقابت قدرتهای بزرگ (مقابله با روسیه) را به کار میگیرد.




