چگونه حکومت آمریکا باید اعتماد جهانی را بهبود ببخشد و درگیریها مانند جنگ جهانی چگونه است؟
این پرسش در مورد پیامدهای کیفیت رهبری آمریکا بر اعتماد جهانی و تشدید منازعاتی مانند جنگ اوکراین بسیار مهم و روشنگر است.
منابعی که در اختیار داریم، ارزیابیهای صریحی را در مورد ضعف استراتژیک رهبری ایالات متحده و تأثیر آن بر روابط بینالملل ارائه میدهند.
به طور کلی، ناتوانی و بیثباتی در رهبری آمریکا باعث تخریب اعتماد جهانی و در نتیجه، به تشدید و پیچیدهتر شدن درگیریها کمک کرده است، زیرا طرفهای درگیر نمیتوانند روی قولها و توافقات حساب کنند.
۱. کیفیت رهبری و استراتژی ضعیف
منابع به شدت از کیفیت رهبری آمریکا انتقاد میکنند و استراتژیستهای آمریکایی (در هر دو دولت دموکرات و جمهوریخواه) را «درجه دوم یا حتی سوم» توصیف میکنند.
- انتقاد از ترامپ: رئیس جمهور ترامپ به دلیل «اظهارات کاملاً نادرست» مورد انتقاد قرار گرفته است؛ از جمله این ادعا که ایالات متحده بیشترین تسلیحات هستهای را در جهان دارد (در حالی که روسیه بیشترین را دارد) و یا ادعای نادرست مبنی بر اینکه روسیه و چین در حال آزمایش تسلیحات هستهای هستند. این تناقضها و حقایق نادرست، سوالاتی را در مورد نحوه اداره امور توسط یک قدرت بزرگ ایجاد میکند.
- فقدان اعتماد و شکستها: این منابع اظهار میدارند که در مواجهه با مشکلات جهانی، تلاشهای ترامپ برای حل این مسائل در زمینههایی مانند نسلکشی غزه، اوکراین و چین به شکست انجامیده است. همچنین، این سوال مطرح میشود که آیا ایالات متحده سیاست منسجمی دارد یا خیر.
- انتقاد اخلاقی: علاوه بر مسائل استراتژیک، کیفیت رهبری آمریکا از نظر اخلاقی نیز زیر سؤال رفته است؛ برای مثال، ایالات متحده به همدستی در «نسلکشی غزه» متهم شده است.
۲. تأثیر بر اعتماد جهانی و بیثباتی
یکی از مهمترین پیامدهای ضعف رهبری آمریکا، از بین رفتن اعتماد به این کشور است که بر نحوه تعامل دشمنان و متحدان با ایالات متحده تأثیر میگذارد.
- عدم قابلیت اعتماد: منابع تأکید میکنند که «به هیچ وجه نمیتوان به ترامپ اعتماد کرد» و او ممکن است یک روز یا یک هفته بعد از توافق، نظر خود را تغییر دهد.
- فرض بدترین سناریو: برای طرفهای خارجی (چه دشمنان و چه متحدان)، این وضعیت بدین معناست که آنها باید «همیشه بدترین سناریو را فرض کنند».
- تفاوت استراتژیک: در مقابل استراتژیستهای «بسیار باهوش» مانند رهبران چین و ولادیمیر پوتین، رهبری آمریکا فاقد این کیفیت استراتژیک درجه اول است.
- رفتار بیپروا: در مجموع، ایالات متحده، به ویژه در منطقه خود (نیمکره غربی)، به عنوان یک کشور «بیرحم» که میتواند به روشهای بیپروا و بیدقت عمل کند، تلقی میشود.
۳. تشدید درگیریها: مورد جنگ اوکراین
ناتوانی رهبری و عدم اعتماد، مستقیماً بر تشدید جنگ اوکراین و استراتژی روسیه تأثیر گذاشته است.
- استراتژی حداکثری روسیه: اگر روسها به رهبری آمریکا (از جمله ترامپ) اعتماد نکنند که به توافق پایبند خواهد بود و آن را نقض نخواهد کرد، آنها مجبور میشوند که «استراتژی حداکثری» را در پیش بگیرند.
- هدف روسیه: این استراتژی شامل تلاش برای تصرف هرچه بیشتر قلمرو و تبدیل اوکراین به یک «دولت خرد شده ناکارآمد» است. دلیل این امر این است که اگر به اوکراین پس از توافق، فضای مانوری برای بازسازی یا تغییر عقیده در مورد عضویت در ناتو داده شود، روسیه با مشکل واقعی روبرو خواهد شد.
- شکست تلاشهای صلح: تلاشهای ترامپ برای پایان دادن به جنگ اوکراین، از جمله ایده استفاده از تحریمهای اقتصادی (مانند تحریم نفت روسیه) برای مجبور کردن روسیه به مذاکره، شکست خورده است و این قطار از ایستگاه گذشته است. تحریمها و حملات تنبیهی (مانند حملات پهپادی به تأسیسات انرژی روسیه) به طور کلی در اکثر موارد شکست میخورند و جنگها در میدان نبرد حل و فصل میشوند.
۴. خطر تشدید هستهای
رهبری ضعیف میتواند به صورت مستقیم به تشدید خطر هستهای کمک کند:
- اقدامات احمقانه: منابع به این نکته اشاره میکنند که اقدامات «احمقانه» مانند حمله اوکراینیها به یکی از پایههای سهگانه هستهای روسیه (که بدون اجازه انجام شد و توسط ایالات متحده و متحدان اروپایی حمایت میشد)، میتواند باعث ایجاد نوعی جنگ هستهای شود.
- تحریک مسابقه تسلیحاتی: اظهارات ترامپ در مورد لزوم شروع آزمایشهای هستهای در پاسخ به روسیه و چین (که ادعا میکند در حال آزمایش هستند، در حالی که منابع این ادعا را نادرست میدانند) بسیار عجیب است. این اقدام توسط ایالات متحده، در حالی که هیچ کشوری از سال ۱۹۹۶ (به جز کره شمالی) آزمایش هستهای انجام نداده است [7، 8]، مسابقه تسلیحاتی را «تشدید» خواهد کرد.
جمعبندی:
در دنیای چندقطبی امروز، منابع نشان میدهند که ضعف استراتژیک و بیثباتی در رهبری آمریکا، باعث شده است که اعتماد به این کشور از بین برود.
این بیاعتمادی، به ویژه در مورد جنگ اوکراین، روسیه را به سمت سیاستهای افراطی سوق میدهد تا از ریسکهای ناشی از خلف وعده آمریکا جلوگیری کند، که این خود منجر به تشدید درگیریها میشود.
میتوان این وضعیت را به ناخدای یک کشتی جنگی تشبیه کرد که مدام موقعیت خود را در مورد مقصد تغییر میدهد و یا نقشهای را دنبال میکند که میداند اشتباه است.
در چنین شرایطی، خدمه و کشتیهای دیگر نمیتوانند به دستورات ناخدا اعتماد کنند و برای حفظ جان خود، مجبورند اقدامات احتیاطی شدید و حداکثری را در پیش بگیرند که اغلب منجر به افزایش تنش و خطر میشود.