برخورد استراتژیک در خاورمیانه و قفقاز برای تجزیه ایران
این منبع تحلیلی یک ارزیابی نظامی و استراتژیک از درگیری شدید اخیر میان ایران و اسرائیل ارائه میدهد و تأکید میکند که حملات تلافیجویانه ایران به سرعت ذخایر موشکی دفاع هوایی اسرائیل را تهی کرد و فشار شدیدی بر اقتصاد آن وارد ساخت. برخورد استراتژیک در خاورمیانه و قفقاز برای تجزیه ایران
نویسنده میگوید وقفه ایجاد شده در جنگ ضروری بود، چرا که ایالات متحده و اسرائیل نیاز مبرم به تجدید مهمات خود داشتند، زیرا ظرفیت تولید موشکهای حیاتی مانند پاتریوت در آمریکا پایین است.
اگرچه آمریکا پس از حملات محدود و از پیش اعلام شده به تأسیسات هستهای ایران ادعای پیروزی نمادین کرد، اما این متن معتقد است که ایالات متحده اکنون یک همجنگ رسمی و بیابهام است و جنگ تنها در حالت تعلیق موقت قرار دارد.
در سطح منطقه، این گزارش به تغییر رژیم خشن و موفق در سوریه اشاره میکند که منافع ترکیه و اسرائیل را تأمین میکند و اهمیت راهبردی قفقاز برای مسیرهای تجاری بینالمللی (یک کمربند-یک جاده) را برجسته میسازد.
در نهایت، این تحلیل نتیجه میگیرد که قدرتهایی مانند روسیه و چین، حفظ تمامیت ایران را حیاتی میدانند تا از بیثباتی منطقهای جلوگیری کنند و قاطعانه با تلاشهای غربی برای تجزیه و تغییر رژیم در تهران مقابله مینمایند.
پیامدهای استراتژیک محدودیتهای زرادخانهای اسرائیل و آمریکا بر تداوم جنگهای منطقه چیست؟
پیامدهای استراتژیک محدودیتهای زرادخانهای اسرائیل و آمریکا بر تداوم جنگهای منطقه را میتوان در چند بعد بررسی کرد که عمدتاً منجر به یک مکث یا وقفه استراتژیک درگیری شد، اما نه پایان آن:
۱. اجبار به آتشبس و وقفه جنگی:
- خالی شدن زرادخانه اسرائیل: اسرائیل به سرعت مهمات موشکی خود را تمام کرد. در واقع، اسرائیل تقریباً هیچ موشکی برای دفاع از خود نداشت. این مسئله یک “مشکل بزرگ” برای آنها بود.
- خطر نابودی: یکی از دلایلی که اسرائیل آتشبس را پذیرفت این بود که اگر ایران فقط یک هفته دیگر به حملات ادامه میداد، “پایان اسرائیل” میتوانست رقم بخورد.
- خطر اقتصادی: وزیر دارایی اسرائیل، اسموتریچ، اعلام کرد که اگر جنگ ادامه یابد، اقتصاد اسرائیل ممکن است ظرف یک یا دو هفته به طور کامل فرو بپاشد.
- نیاز به تأمین مجدد: آشکار بود که اسرائیلیها و آمریکا به یک وقفه نیاز داشتند. اسرائیلیها در حال حاضر “کاملاً عریان هستند تا زمانی که بتوانند زرادخانه خود را دوباره پر کنند”.
۲. محدودیتهای زرادخانهای ایالات متحده:
- دخالت و مصرف بالا: ایالات متحده در دفاع از اسرائیل از طریق ناوشکنهای کلاس ایجس مستقر در دریا، موشکهای زیادی مصرف کرد. اگر قرار باشد برای هر موشک ورودی حداقل دو موشک شلیک شود، ذخیره موشکهای دفاعی به سرعت تمام میشود.
- ظرفیت تولید پایین: آمریکا در حال حاضر توانایی تولید انبوه موشکی ندارد؛ برای مثال، در حال حاضر میتوانند حدود ۶۶۰ موشک پاتریوت در سال بسازند، که تعداد بسیار کمی است. سرازیر کردن ناگهانی دهها هزار موشک (مانند جنگ جهانی دوم) در حال حاضر غیرممکن است.
- نگرانی درباره ذخایر: آمریکا از بابت زرادخانه خود نگران بود. ایالات متحده در حال حاضر ممکن است تنها ۱۰ روز تا دو هفته موشکهای تهاجمی و دفاع موشکی و هوایی برای جنگ با یک “رقیب همتراز” داشته باشد.
۳. پیامدهای استراتژیک برای تداوم جنگ:
- نمایش قدرت ایران: این درگیری به ایرانیها اجازه داد تا نشان دهند که “شکستناپذیرند” و در نهایت میتوانند اسرائیل را نابود کنند. قابلیتها و اندازه زرادخانه ایران، اسرائیل و آمریکا را شگفتزده کرد.
- مکث، نه پایان: این محدودیتها باعث شده است که در حال حاضر جنگ در حالت توقف باشد. این وضعیت به معنای پایان جنگ نیست، بلکه صرفاً به این معناست که “در یک وقفه قرار داریم”.
- از سرگیری درگیری: این وضعیت به مثابه “آغاز یک جنگ طولانی جدید” است، نه پایان آن. انتظار میرود اسرائیلیها پس از بازیابی توان خود، هر کاری که از دستشان بر میآید انجام دهند تا جنگ را در اسرع وقت از سر بگیرند.
- اهداف بلندمدت: هیچ نشانهای وجود ندارد که اسرائیلیها چیزی غیر از تخریب کامل ایران را بپذیرند.
به عبارت دیگر، محدودیتهای زرادخانهای آمریکا و اسرائیل باعث شد تا رهبران این کشورها مجبور به پذیرش یک آتشبس استراتژیک شوند تا فرصت بازیابی دفاعی و تهاجمی خود را داشته باشند، در حالی که اهداف بلندمدت جنگی آنها (از جمله نابودی دشمنان منطقهای) همچنان پابرجاست.
تشبیه برای درک بهتر: وضعیت کنونی شبیه به یک بازی شطرنج است که در آن، یک بازیکن پس از حمله سنگین، متوجه میشود که مهمترین مهرههای دفاعیاش تمام شدهاند.
او مجبور میشود که برای خود زمان بخرد، درخواست مهلت کوتاهی (آتشبس) میکند تا مهرههای از دست رفتهاش را بازسازی کند، اما قصد او برای مات کردن حریف همچنان باقی است.
این وقفه، نشاندهنده تغییر استراتژی موقت ناشی از محدودیت منابع است، نه کنار گذاشتن هدف نهایی.
منافع مشترک و واگراییهای کنونی، ساختار ائتلافهای استراتژیک خاورمیانه را چگونه تغییر میدهد؟
چگونگی تأثیر منافع مشترک و واگراییهای کنونی بر ساختار ائتلافهای استراتژیک خاورمیانه، نشاندهنده تغییرات عمیق و چندجانبهای است که منطقه را درگیر کرده است.
منابع موجود نشان میدهند که ساختار ائتلافها به طور فزایندهای بر اساس محورهای جدیدی از جمله بقای دولتها، امنیت انرژی و تلاشهای ژئوپلیتیکی برای شکستن یا ایجاد محورهای ارتباطی، در حال شکلگیری است.
منافع مشترک و واگراییهای کنونی ساختار ائتلافهای استراتژیک خاورمیانه را از طریق شکلگیری محورهای متضاد و «ساختار تفاهمهای موقت» (Condominium of Interest) تغییر میدهند.
۱. محور پایداری و بقا (روسیه، چین و ایران)
منافع مشترک قوی روسیه و چین در پایداری منطقهای، مانع از تغییر رژیم و تجزیه ایران میشود، که این خود ائتلافی استراتژیک را تقویت کرده است:
- اهمیت بقای ایران: هم روسیه و هم چین معتقدند که ایران باید دستنخورده باقی بماند و بقا یابد. آنها گفتهاند که اجازه نخواهند داد ایران شکست بخورد.
- دلایل استراتژیک-اقتصادی: اگر ایران نابود شود یا به یک دولت دستنشانده تبدیل گردد، این امر پیامدهای استراتژیک عظیمی برای روسیه و چین خواهد داشت.
- امنیت انرژی: چین به شدت به نفت و گاز طبیعی ایران وابسته است.
- مسیرهای تجاری: از دست دادن ایران، تمامی دستاوردهای اقتصادی و تجاری چین در سرزمین اوراسیا (مانند طرح «یک کمربند، یک جاده») و تلاشهای آنها برای ایجاد یک ساختار تجاری جایگزین برای دور زدن مسیرهای دریایی تحت کنترل آمریکا، را به خطر میاندازد.
- ثبات آسیای مرکزی: روسیه ایران را کلید ثبات در آسیای مرکزی میداند.
- همکاری نظامی و دفاعی: علیرغم اختلافات گذشته، پوتین به وزیر امور خارجه ایران پس از درگیری ۱۲ روزه اخیر، اشاره کرد که روسیه میتوانست به آنها کمک کند. انتظار میرود که در حال حاضر، یک سیستم دفاع هوایی یکپارچه بسیار بهبود یافته با دخالت مستقیم روسیه در ایران ایجاد شود. همچنین، چین نیز هواپیماهای نسل چهارم یا پنجم جدید (۱۲۷ فروند) در اختیار ایران قرار میدهد.
- محور شمال-جنوب: این کشورها (به همراه عربستان) علاقهمند به توسعه خط ارتباطی شمال-جنوب هستند که از اقیانوس هند تا روسیه و از آنجا به اروپا کشیده میشود، تا وابستگی به کانال سوئز که به راحتی مسدود میشود، کاهش یابد.
۲. واگراییها و ائتلافهای موقت علیه ایران (اسرائیل، آمریکا و ترکیه/آذربایجان)
در مقابل، ائتلاف غرب به رهبری آمریکا و اسرائیل، با هدف «تغییر رژیم» و تجزیه ایران، عمل میکند که این امر منجر به شکلگیری منافع مشترک کوتاهمدت با برخی بازیگران منطقهای شده است:
- هدف اصلی اسرائیل و آمریکا: اسرائیل خواهان «راهحل لیبی» برای ایران است و تنها چیزی غیر از تخریب کامل ایران (در صورت لزوم) را نمیپذیرد. منافع مالی غرب (لندن و نیویورک)، به رهبری اسرائیل و ایالات متحده، کانون توجه خود را به ایران منتقل کردهاند و خواهان کنترل منابع ایران هستند.
- استراتژی تجزیه: گام اول برای شکستن ایران، قطع محور شمال-جنوب (ارتباط، حمل و نقل و همکاری بین روسیه و ایران) است.
- همزیستی منافع در سوریه (ترکیه و اسرائیل): ترکیه و نتانیاهو دارای «ساختار تفاهم منافع» (condominium of interest) هستند که در سوریه متمرکز شده است. این تفاهم شامل موارد زیر است:
- هدف مشترک آنها تمرکز بر «کشتار شیعیان در عراق» توسط رژیمهای تبهکار در سوریه است.
- هم اسرائیل و هم آمریکا برای برکناری دولت اسد که دوست ایران بود، سخت تلاش کردند.
- این ائتلاف موقت تا زمانی ادامه مییابد که اسرائیل از جنوب دمشق فراتر نرود.
- جبهه قفقاز (آذربایجان به عنوان نماینده ترکیه): آذربایجان به عنوان «چهره آسیایی ترکیه»، در تلاش برای تحقق رؤیای پانترکیسم است و تهدید کرده است که نیروهایی را برای ورود به شمال ایران به منطقه تبریز اعزام خواهد کرد.
- دخالت خارجی: موساد مدتی است که از آذربایجان فعالیت میکند و قادر به پرتاب حملات به ایران از این کشور بوده است.
- واکنش متقابل: این تلاشها باعث واگرایی جدی با روسیه شده است؛ روسیه با دستگیری رئیس دیاسپورای آذربایجان در داخل روسیه، نشان داده است که از هرگونه تلاشی برای بیثبات کردن و تجزیه ایران راضی نیست.
۳. واگراییهای منطقهای و شکنندگی ائتلافها
واگراییهای عمیق بین نخبگان حاکم و مردم، ساختار هرگونه ائتلاف فراگیر صلح در خاورمیانه را تضعیف میکند:
- افزایش خشم عمومی: در بزرگترین کشور عربی جهان، یعنی مصر، جمعیت به شدت از اقدامات اسرائیل خشمگین هستند. مصر نیروهایی را به مرز غزه اعزام کرده است.
- تضعیف توافقات ابراهیم: توافقات ابراهیم برای همه در جهان اسلام «منفور» است، به جز نخبگان حاکم در عربستان سعودی و امارات. شکاف عظیمی بین نخبگان سیاسی حاکم و تودههای مردم در منطقه وجود دارد. هرگونه اختلال در ارائه مواد غذایی یا پرداختها میتواند ویرانگر باشد.
- نقش آمریکا و اسرائیل در جنگ غزه: اسرائیل مسئولیت اصلی جنگ را بر عهده دارد، نه ایالات متحده. اسرائیل تنها یک آتشبس ۶۰ روزه را برای بازگرداندن گروگانها میپذیرد و سپس میخواهد جنگ را از سر بگیرد، در حالی که حماس خواهان از سرگیری جنگ نیست. این پایداری در غزه، کاتالیزور اصلی درگیری در منطقه است.
به طور خلاصه، ساختار ائتلافهای استراتژیک منطقه در حال حاضر حول محور جنگ پنهان یا آشکار علیه ایران (به رهبری اسرائیل و با حمایت آمریکا) و تلاش متقابل برای جلوگیری از شکست ایران (توسط روسیه و چین) شکل گرفته است.
بسیاری از منافع مشترک در منطقه، مانند تفاهم اسرائیل و ترکیه در سوریه، موقت هستند.
تشبیه برای درک بهتر:
این وضعیت در خاورمیانه شبیه به یک بازی شطرنج است که در آن مهرهها به طور موقت برای یک حمله مشترک یا دفاع متقابل متحد میشوند، نه برای یک همکاری بلندمدت.
منافع حیاتی (مانند امنیت انرژی یا بقای دولت) مانند دو شاه در دو طرف تخته هستند که هر دو توسط مجموعهای از مهرههای کوچکتر (ائتلافهای موقت) محافظت میشوند و هدف هر یک شکستن خط دفاعی دیگری است، در حالی که تودههای مردم (پیادهها) در معرض بیشترین خطر قرار دارند و میتوانند به سرعت به هر دو طرف حمله کنند اگر از نخبگان خود ناامید شوند.
رقابت بر سر کریدورهای ترانزیتی اوراسیا و قفقاز چه اهمیتی در راهبرد روسیه و چین دارد؟
اهمت رقابت بر سر کریدورهای ترانزیتی اوراسیا و قفقاز در راهبرد روسیه و چین به طور قابل توجهی بالا است، زیرا این مسیرها تضمینکننده منافع اقتصادی و ثبات استراتژیک آنها در برابر نفوذ غرب محسوب میشوند.
در اینجا به تفصیل، اهمیت این کریدورها برای راهبرد هر دو کشور بر اساس منابع موجود آمده است:
۱. اهمیت کریدورهای ترانزیتی برای چین
چین به طور خستگیناپذیری در حال کار برای ایجاد یک ساختار تجاری جایگزین است که بتواند کالاها و خدمات را در سراسر خشکی اوراسیا جابهجا کند و وابستگی خود را به مسیرهای دریایی کاهش دهد.
- کاهش وابستگی دریایی: این تلاش ریشه در نگرانیهای مداوم چین در مورد نیروی دریایی ایالات متحده دارد. چین بیم آن دارد که بنادرش، به دلیل داشتن سواحل طولانی در اقیانوس آرام، بتوانند به طور ناگهانی توسط تعداد انگشتشماری زیردریایی مسدود شوند.
- «یک کمربند-یک جاده»: هدف این است که آنها را از وابستگی کامل به دریا بینیاز کند. اخیراً یک قطار از چین از طریق خطوط ریلی حرکت کرده و محمولهای را در ایران تخلیه کرده است که این امر به عنوان «نوک کوه یخ» این تلاشها تلقی میشود.
- حفظ ایران: از دیدگاه چین، ایران باید دستنخورده و سالم بماند. اگر ایران نابود شود یا به یک دولت دستنشانده یا آنارشیک تبدیل شود، این امر پیامدهای استراتژیک عظیمی برای روسیه و چین خواهد داشت. از دست دادن ایران، تمام دستاوردهای تجاری و اقتصادی چین در خشکی اوراسیا را به خطر میاندازد.
۲. اهمیت کریدورها برای روسیه و ثبات منطقهای
روسیه به دنبال توسعه خطوط ارتباطی است که از اقیانوس هند به سمت شمال تا روسیه و سپس به طور بالقوه از روسیه و اوکراین و بلاروس به اروپا امتداد مییابد.
- مسیر شمال-جنوب: توسعه این مسیر به نفع روسیه است. این مسیرها به عنوان جایگزینهای قابل اتکا در نظر گرفته میشوند، چرا که کانال سوئز به راحتی مسدود یا مختل میشود.
- ثبات آسیای مرکزی: روسیه و چین هر دو منفعت مشترکی در تثبیت آسیای مرکزی دارند. روسیه عملاً تبدیل به قدرت نظامی شده است که امور را در آسیای مرکزی تحت کنترل نگه میدارد.
- نقش کلیدی ایران در ثبات: روسیه ایران را کلید ثبات در آسیای مرکزی میبیند. اگر ایران از دست برود و بیثبات شود، این وضعیت میتواند از طریق قفقاز به جنوب روسیه سرایت کند.
- امنیت مرزی: روسیه نمیخواهد کنترل مرز جنوبی خود را از دست بدهد، زیرا روسیه دارای مرزهای وسیع و نقاط آسیبپذیر زیادی است.
۳. رقابت در قفقاز و تهدید محور روسیه-ایران
منطقه قفقاز شکم نرم روسیه را به ایران پیوند میدهد. تلاشهای استراتژیک قدرتهای غربی بر هدف قرار دادن این محور متمرکز است:
- شکستن محور شمال-جنوب: منافع مالی غربی در لندن و نیویورک سیتی، به رهبری اسرائیل و ایالات متحده، هدف خود را قطع کردن محور ارتباطی شمال-جنوب (شامل حمل و نقل، همکاری و ارتباط بین روسیه و ایران) قرار دادهاند. این اقدام به عنوان اولین قدم برای منزویسازی و سپس تجزیه ایران طراحی شده است.
- فعالیت در آذربایجان: عملیاتهایی در حال انجام است که ظاهراً با هدف «آزادسازی ترکها در شمال ایران» از رهبری ایران طراحی شدهاند. این در حالی است که موساد برای مدتی است که از آذربایجان عملیات میکند و توانسته است حملاتی را از آنجا به ایران انجام دهد.
- واکنش روسیه: روسیه این اقدامات را بسیار جدی گرفته است و در صدد اتخاذ تدابیری برای توقف هرگونه تلاش برای بیثبات کردن یا تجزیه ایران است. روسیه صراحتاً اعلام کرده است که از هیچ تلاشی برای بیثبات کردن و تجزیه ایران ناراضی نیست.
به طور خلاصه، برای روسیه و چین، کریدورهای ترانزیتی قفقاز و اوراسیا حکم شاهرگهای حیاتی اقتصادی و امنیتی را دارند. چین برای تضمین تجارت جهانی خود در برابر تهدیدات دریایی به آنها نیاز دارد، در حالی که روسیه این مسیرها را برای ثبات مرزهای جنوبی خود و حفظ نفوذ در آسیای مرکزی حیاتی میداند.
تلاش برای قطع این مسیرها (مانند تجزیه ایران) مستقیماً امنیت استراتژیک مسکو و پکن را هدف قرار میدهد.




