این منبع، رونوشتی از یک مصاحبه با «مکس بلومنتال» در کانال یوتیوب «میلا» است که به بررسی رویدادهای جاری در خاورمیانه و سیاست خارجی ایالات متحده میپردازد.
بلومنتال و میزبان درباره نشست صلح ادعایی «شرم الشیخ» که توسط دونالد ترامپ برگزار شد، بحث میکنند و استدلال میکنند که این نشست تنها یک «رزمایش روابط عمومی» برای ترامپ بوده است تا میراث خود را تثبیت کند و جایزه نوبل صلح را به دست آورد؛ وی همچنین به شدت تحت تأثیر و نفوذ حامیان مالی طرفدار اسرائیل مانند «میریام ادلسون» قرار داشت.
این گفتگو همچنین به بررسی موضوعاتی چون «نقض آتشبس توسط اسرائیل»، «مرگ مشکوک مذاکرهکنندگان قطری در مصر»، و «فشار ترامپ بر نتانیاهو برای عفو شدن» میپردازد.
در ادامه، آنها در مورد «حمله موشکی ایران به یک پایگاه زیرزمینی فوق محرمانه نظامی-اطلاعاتی اسرائیل» در تل آویو و «تلاشهای موساد برای جذب نیرو در بین ایرانیان دیاسپورا» صحبت میکنند.
در پایان، بلومنتال به شدت از «جایزه صلح نوبل ماریا کورینا ماچادو» انتقاد میکند و آن را «جایزه جنگ نوبل» مینامد، زیرا این جایزه را به رسمیت شناختن سیاست جنگی ایالات متحده علیه ونزوئلا میداند.
نقش شخصیت شخص و متحدانش در شکلگیری راه حل صلح اسرائیل-فلسطین چه بود؟
نقش منافع شخصی دونالد ترامپ و متحدانش در شکلگیری راهکار صلح اسرائیل-فلسطین، بر اساس منابع موجود، نقشی محوری و فراتر از دغدغههای دیپلماتیک واقعی بود. این راهکار عمدتاً در جهت منافع شخصی، سیاسی، و مالی ترامپ و حامیان اصلی اسرائیلیاش تدوین شده بود:
۱. تثبیت میراث شخصی و اهداف تبلیغاتی ترامپ
هدف اصلی، تصویر پیروزی بود: برای ترامپ، نشست صلح به اصطلاح “شرمالشیخ” در مصر، خود هدف نهایی (endgame) بود. هدف او کسب یک پیروزی دیپلماتیک و ایجاد این تصویر بود که او توانسته است “حلناپذیرترین مشکل تاریخ اخیر بشر” را حل کند.
عقده جایزه صلح نوبل: ترامپ در درجه اول نگران میراث خود بود. او شیفته کسب جایزه صلح نوبل برای تثبیت دائمی میراثش بود. این نشست در واقع “بهترین کار بعدی” پس از نرسیدن به نوبل بود.
تبلیغات سیاسی: این نمایش به مثابه یک “تمرین در تبلیغات” (exercise in propaganda) برای ترامپ بود. او میخواست با نمایش خود به عنوان “مرد صلح” در حالی که برای جایزه نوبل رقابت میکند، اعتبار کسبوکار خود و خانوادهاش را افزایش دهد.
نادیده گرفتن ریشههای درگیری: ترامپ کمترین اهمیتی به پرداختن به ریشههای واقعی و علل اصلی درگیری (مانند استعمار، اشغال و محرومیت فلسطینیان از حقوق) نمیداد. در واقع، در سخنرانی ترامپ در کنست، حتی اشارهای به فلسطینیان یا رنجهایشان نشد؛ انگار که آنها “وجود خارجی نداشتند”.
۲. نفوذ مالی حامیان اسرائیلی (رشوه)
حمایت مالی اصلی: ترامپ در کنست به بزرگترین حامی خود، “جنگسالار اسرائیلی، میریام آدلسون” ادای احترام کرد. او وارث ثروت بارون کازینو، شلدون آدلسون، بود.
کنترل بر سیاست منطقه: ترامپ آشکارا اعتراف کرد که پول میریام آدلسون اساساً کل چشمانداز سیاسی او در منطقه را کنترل میکرد.
رشوه برای انتقال سفارت: ترامپ اقرار کرد که با پول میریام آدلسون رشوه گرفته تا سفارت آمریکا را از تلآویو به بیتالمقدس منتقل کند. این اقدام از نظر ترامپ “بسیار تحریکآمیز” بود. او اذعان داشت که اساساً توسط یک میلیاردر “اول-اسرائیلی” (Israel first) رشوه گرفته است تا به نمایندگی از کشور او (اسرائیل)، جنگ سیاسی علیه فلسطینیان و منطقه به راه اندازد.
پیامد انتقال سفارت: انتقال سفارت، یک ضربه بزرگ به فلسطینیان قدس شرقی وارد کرد و دولت فلسطینی با پایتخت در قدس شرقی را باطل ساخت.
۳. حمایت از بقای نتانیاهو و منافع “اسرائیل بزرگ”
حامی “اسرائیل بزرگ”: ترامپ میراث خود را به عنوان “محافظ اسرائیل بزرگ” تثبیت کرد.
درخواست عفو نتانیاهو: ترامپ از رئیسجمهور اسرائیل خواست که بنیامین نتانیاهو را عفو کند. دلیل این اقدام شخصیسازی فساد توسط ترامپ بود؛ زیرا او فسادهای نتانیاهو (مانند دریافت سیگار و شامپاین) را در مقایسه با فسادهای خود ناچیز میدید.
تثبیت قدرت نتانیاهو: یک دلیل زیرکانه ترامپ برای درخواست عفو این بود که اگر نتانیاهو عفو نشود، برای متحد کردن ائتلاف خود (که بر اساس قول جلوگیری از تشکیل کشور فلسطینی و ممانعت از صلح بنا شده است)، به احتمال زیاد جنگی علیه ایران به راه خواهد انداخت تا در قدرت باقی بماند. ترامپ با درخواست عفو، به طور غیرمستقیم، خطر این اقدام را کاهش داد.
به طور خلاصه، راهکار صلح ترامپ نه به دنبال صلح واقعی، بلکه تلاشی بود برای ارائه یک تصویر دیپلماتیک پیروزمندانه جهت کسب اعتبار برای ترامپ (مانانند جایزه نوبل)، در حالی که سیاستهای اصلی منطقه توسط حامیان مالی ثروتمند و طرفدار اسرائیل دیکته میشد. این روند، از پرداختن به مسائل اساسی مانند اشغال و حقوق فلسطینیان کاملاً تهی بود.
تمثیل: میتوان گفت که راهکار صلح ترامپ مانند یک لوح یادبود برنزی بود که هدف اصلی از ساخت آن، نه حل یک مشکل تاریخی، بلکه صرفاً حک کردن نام ترامپ بر روی آن و جلب رضایت اهداکنندگان بزرگ هزینه ساخت بود، بدون توجه به اینکه آیا این لوح سنگی واقعاً نقشهای برای آینده ارائه میدهد یا خیر.
نقش شخصیت شخص و متحدانش در شکلگیری راه حل صلح اسرائیل-فلسطین چه بود؟
چگونه تشدید تنش با ایران به بقای نتانیاهو و ائتلاف افراطی کمک میکند؟
بر اساس منابع ارائه شده، تشدید تنش با ایران و احتمال راهاندازی جنگ علیه آن کشور، مکانیسم اصلی برای کمک به بقای بنیامین نتانیاهو و متحد نگهداشتن ائتلاف افراطی او محسوب میشود:
۱. اجتناب از محاکمه و بقای سیاسی
بقای نتانیاهو به طور مستقیم به توانایی او برای ماندن در قدرت گره خورده است. اگر نتانیاهو مورد عفو قرار نگیرد (در رابطه با اتهامات فساد)، او مجبور خواهد بود که تا زمان مرگ در قدرت بماند. از این رو، هر اقدامی که به او اجازه دهد از محاکمه دوری کند و ائتلافش را منسجم نگه دارد، حیاتی است.
۲. جنگ به عنوان عامل وحدتبخش ائتلاف
ائتلاف نتانیاهو حول محور وعده وی برای مانعتراشی در برابر راهحل دو دولتی و جلوگیری از تشکیل کشور فلسطین و در واقع جلوگیری از صلح شکل گرفته است.
ائتلاف نتانیاهو در معرض خطر تجزیه قرار دارد، به خصوص در مورد مسئله آتشبس، چرا که اعضای افراطیتر، دولت را تحت فشار قرار میدهند.
نتانیاهو در حال حاضر نقش مرکز رادیکال را در این ائتلاف ایفا میکند و آن را کنار هم نگه میدارد.
بهترین راه برای نتانیاهو جهت متحد کردن ائتلاف خود و افکار عمومی اسرائیل، راهاندازی جنگ دیگری با ایران است.
۳. جلوگیری از اقدامات صلحطلبانه
هرگونه حرکت به سمت صلح، بقای ائتلاف نتانیاهو را تهدید میکند:
نتانیاهو در اجلاس صلح شرمالشیخ حضور پیدا نکرد، زیرا نمیخواست در موقعیتی قرار گیرد که مجبور به دست دادن با محمود عباس شود؛ این اقدام میتوانست باعث تضعیف ائتلافش شود و یادآور دست دادن یتژاک رابین و یاسر عرفات باشد که منجر به ترور رابین شد (تروری که نتانیاهو خود به تحریک آن کمک کرده بود).
۴. فشار سیاسی داخلی برای جنگ
انگیزه برای سوق دادن اسرائیل به جنگ از بعد سیاسی ناشی میشود که شامل بقا و حفظ قدرت نتانیاهو و همچنین تعصب و افراطیگری محض افکار عمومی یهودی-اسرائیلی است.
به طور خلاصه، جنگ با ایران برای نتانیاهو نه تنها یک استراتژی خارجی، بلکه یک ابزار بقای داخلی است؛ زیرا او را قادر میسازد تا فشارهای ناشی از اتهامات فساد و نیز تفرقه داخلی ائتلافش در مورد آتشبس و عدم دستیابی به “پیروزی کامل” در غزه را دفع کند. همچنین این اقدام ایالات متحده را نیز دوباره به منطقه میکشاند.
تمثیل برای درک بهتر: شرایط نتانیاهو را میتوان به ناخدای یک کشتی در حال غرق تشبیه کرد که خدمهاش (ائتلاف افراطی) بر سر مسیر با هم اختلاف دارند. به جای تعمیر کشتی یا تغییر مسیر به سمت بندر امن (صلح)، او کشتی را به سمت طوفانی بزرگتر (جنگ با ایران) هدایت میکند. این اقدام فوراً همه خدمه را مجبور میکند که اختلافات خود را کنار بگذارند و برای بقای مشترک زیر پرچم او متحد شوند تا کشتی را از خطر قریبالوقوع نجات دهند، حتی اگر این خطر، بقای درازمدت خود کشتی را به مخاطره اندازد.
دلیل عدم مشارکت ایران و ابهام در تصمیمگیریهای قطری در مصر چیست؟
پاسخ به پرسش شما درباره دلیل عدم مشارکت ایران در اجلاس مصر و ابهام در سرنوشت مذاکرهکنندگان قطری، بر اساس اطلاعات موجود در منابع ارائه شده، به شرح زیر است:
۱. دلیل عدم مشارکت ایران در اجلاس شرم الشیخ مصر
بر اساس اظهارات وزیر امور خارجه ایران، دلیل رسمی عدم مشارکت ایران در این اجلاس، حمله و تهدیدات آمریکا و اعمال تحریمها علیه ایران بوده است. با این حال، ایران اعلام کرده بود که از هر نوع راهحل برای غزه استقبال میکند.
علاوه بر این دلیل رسمی، تحلیلگران، دلایل امنیتی و سیاسی عمیقتری برای غیبت ایران مطرح کردهاند:
خطر امنیتی بالا: با توجه به نقش ایالات متحده در ترور رهبران ارشد ایران و نقش اسرائیل در ترور ایرانیها، شرکت در نشستی در کشوری مانند مصر، که ممکن است نتواند امنیت لازم را فراهم کند، یک ریسک بزرگ محسوب میشد.
نفوذ اطلاعاتی اسرائیل: با در نظر گرفتن میزان نفوذ موساد در جامعه مصر و همکاری اطلاعاتی و امنیتی مصر با اسرائیل، حضور هیئت ایرانی میتوانست خطرات دیپلماتیک و امنیتی بزرگی به همراه داشته باشد.
نمایش استقلال سیاسی: کل برگزاری این نمایش (اجلاس) با هدف نمایاندن سلطه آمریکا طراحی شده بود. حضور در آنجا به این معنی تلقی میشد که کشور شرکتکننده تمایل دارد همچنان در مدار واشنگتن و بخشی از ائتلاف فراآتلانتیک باشد. ایران با عدم شرکت، استقلال خود را از این «نمایشهای توخالی» و دیدگاه تکقطبی که واشنگتن به دنبال ترسیم آن است، نشان داد. این حرکت به عنوان تصمیمی منطقی قلمداد شد.
۲. ابهام در سرنوشت مذاکرهکنندگان قطری در مصر
در جریان مذاکرات میان ایالات متحده و کشورهای عربی، چهار تن از مذاکرهکنندگان قطری به نحوی جان خود را از دست دادند. درباره علت مرگ آنها ابهامات جدی وجود دارد:
عدم پذیرش روایت رسمی: داستان رسمی ارائه شده این بود که ستون فرمان خودروی مرسدس اسپرینتر (یک خودروی نسبتاً محکم) آنها شکسته است. این روایت رسمی به دلیل محکم بودن خودرو و سابقهی موارد مشابه، پذیرفته نشده است.
دشواری کسب اطلاعات: در مصر، به دلیل ماهیت بسیار دشوار محیط برای روزنامهنگاران، دانستن حقیقت آنچه رخ داده غیرممکن است. مرگهای غیرعادی فعالان و مخالفان که «از بالکن میافتند» در مصر به یک طنز تلخ رایج تبدیل شده است، و در چنین مرگهای غیرعادی، هرگز نمیتوان به داستان رسمی اعتماد کرد.
تئوریهای انتقامجویانه اسرائیل: این حادثه در شرایطی رخ داد که اسرائیل پیشتر تیم مذاکرهکننده حماس را در قطر هدف قرار داده بود. قطر پس از آن، ترامپ را مجبور کرد که از نتانیاهو بابت آن حمله عذرخواهی بگیرد. تئوریهایی مطرح شد مبنی بر اینکه مرگ مذاکرهکنندگان قطری میتواند نوعی انتقام اسرائیل برای آن ماجرا باشد. همچنین این احتمال وجود دارد که اسرائیل بخواهد با این اقدام در کشوری ثالث، پیامی برای قطر ارسال کند.
در مجموع، سرنوشت این تیم قطری در هالهای از ابهام است و تنها میتوان تئوریهایی را ارائه داد؛ زیرا روایت رسمی مصر در مورد چنین مرگهای غیرمعمولی هرگز قابل اعتماد نیست.
این شرایط امنیتی، به مثابه تلاش برای ورود به یک قلعهای پر رمز و راز است؛ ایران ترجیح داد به جای ورود به قلعهای که پر از نفوذیهای دشمن است و امکان تأمین امنیت خود را ندارد (اشاره به مصر)، در بیرون از آن بایستد و استقلال خود را حفظ کند، در حالی که سرنوشت مذاکرهکنندگان قطری در آن محیط پرابهام (مصر) مانند یک جعبه سیاه باقی مانده است که درِ آن قفل شده و کلید آن در دست کسی نیست که بتوان به او اعتماد کرد.
جهان تحلیل- تحلیل اخبار و رویدادهای مهم ۲۴ ساعت گذشته از منابع معتبر جهان در یک نگاه
این وب سایت از کوکی ها استفاده می کند. با ادامه استفاده از این وب سایت شما در حال دادن رضایت به کوکی ها در حال استفاده هستید. بازدید از سیاست حفظ حریم خصوصی و کوکی. موافقم