ایدههای حوزه نفوذ در مقابل حوزه امنیتی چگونه سیاست خارجی قدرتهای بزرگ را شکل میدهند؟
ایدههای حوزه نفوذ (Sphere of Influence) و حوزه امنیتی (Sphere of Security) دو دیدگاه متفاوت در مورد چگونگی تعامل قدرتهای بزرگ با یکدیگر و همسایگانشان ارائه میدهند و تأثیر عمیقی بر شکلگیری سیاست خارجی آنها دارند.
در حالی که «حوزه نفوذ» ریشهای عمیق در تفکر واقعگرایانه دارد، «حوزه امنیتی» مفهومی جدید است که به دنبال ارائه یک الگوی هنجاری برای کاهش خطرات جنگ بین قدرتهای بزرگ است.
۱. حوزه نفوذ (Sphere of Influence) و سیاست خارجی واقعگرایانه
حوزه نفوذ یک مفهوم واقعگرایانه است که بر رقابت و تسلط متمرکز است. سیاست خارجی قدرتهای بزرگ تحت این مفهوم به شرح زیر شکل میگیرد:
تعریف و هدف:
- مناطق تحت تسلط: حوزههای نفوذ مناطق جغرافیایی هستند که قدرتهای بزرگ بر آنها تسلط دارند.
- دور نگه داشتن رقبا: قدرتهای بزرگ تلاش زیادی میکنند تا سایر قدرتهای بزرگ را از این مناطق بیرون نگه دارند.
- مدیریت سیاست دولتهای کوچک: آنها سیاستهای داخلی دولتهای کوچکتر واقع در آن منطقه را مدیریت میکنند، زیرا به شدت نگرانند که این دولتهای کوچک ممکن است با یک قدرت بزرگ دوردست متحد شوند.
مبنای واقعگرایی و معضل امنیتی:
- بازی مجموع-صفر: سیاست بینالملل در جهان حوزههای نفوذ اساساً یک بازی مجموع-صفر است؛ به این معنی که سود یک دولت به معنای ضرر دولت دیگر است.
- معضل امنیتی: هر اقدامی که یک دولت برای بهبود امنیت خود انجام میدهد، امنیت دولتهای دیگر را کاهش میدهد. این دیدگاه، اساس واقعگرایی است.
نمونههایی از سیاست مبتنی بر نفوذ:
- دکترین مونرو (Monroe Doctrine): ایالات متحده دکترین مونرو را دارد که قدمت آن به ۲۰۲ سال پیش بازمیگردد و بر اساس آن، اجازه نمیدهد که کشورهای خارجی (مانند چین یا روسیه) پایگاههای نظامی در همسایگی آمریکا (کانادا، مکزیک، کوبا، ونزوئلا یا ایالتهای کارائیب) تأسیس کنند. این یک منطق «نه، نه» است که آمریکا آماده دفاع از آن است، همانطور که در بحران موشکی کوبا نزدیک به جنگ هستهای شد.
- متمم روزولت: تئودور روزولت، رئیسجمهور سابق آمریکا، متمم روزولت را به دکترین مونرو اضافه کرد که خلاصهاش این بود که آمریکا میتواند «هر کشوری را که بخواهد در نیمکره غربی شکست دهد».
- دخالت متقابل: در طول جنگ سرد، آمریکا تلاشهای زیادی برای تضعیف اتحاد جماهیر شوروی در «حیاط خلوتش» انجام داد، درست همانطور که بحران موشکی کوبا نمونهای از تلاش برای دخالت شوروی در حیاط خلوت آمریکا بود.
۲. حوزه امنیتی (Sphere of Security) و سیاست خارجی هنجاری
مفهوم حوزه امنیتی توسط یکی از سخنرانان (جف) برای دور شدن از رقابت واقعگرایانه و کاهش خطر جنگهای بزرگ (به ویژه هستهای) مطرح شده است.
تعریف و هدف:
- اجتناب از دخالت: این ایده میگوید که قدرتهای بزرگ باید از «مسیر یکدیگر دور بمانند» و تلاش ویژه برای «در چشم یکدیگر نبودن» داشته باشند.
- به رسمیت شناختن متقابل: قدرتهای بزرگ باید قلمروها یا همسایگیهای یکدیگر را به رسمیت بشناسند و به صورت متقابل توافق کنند که در امور داخلی یکدیگر دخالت نکنند.
- هدف اصلی: اگر ایالات متحده در حیاط خلوت روسیه یا چین دخالت نکند، انگیزه دخالت در سیاست قدرتهای کوچک برای جلوگیری از ائتلاف نظامی آنها با یک قدرت بزرگ دوردست از بین میرود.
اصل کلیدی: تجزیهناپذیری امنیت:
- حوزه امنیتی مبتنی بر اصل تجزیهناپذیری امنیت است؛ یعنی یک دولت نمیتواند امنیت خود را به قیمت امنیت دولت دیگر افزایش دهد. این اصل مستقیماً در تضاد با معضل امنیتی تفکر واقعگرایی است.
سیاست همسایگی خوب:
- این مفهوم مستلزم این است که قدرتهای بزرگ سیاست «همسایگی خوب» را متقابلاً رعایت کنند.
- سیاست همسایگی خوب به معنای عدم دخالت نظامی است: عدم استقرار سامانههای موشکی، پیادهنظام، پایگاههای نظامی و نقاط تهدیدی که به سرعت میتوانند به جنگ منجر شوند.
- با این حال، این مفهوم نباید شامل مناطق انحصاری اقتصادی باشد؛ تجارت، سرمایهگذاری، گردشگری و روابط عادی همچنان مجاز هستند.
- نمونه تاریخی: فرانکلین روزولت با معرفی سیاست همسایگی خوب، اعلام کرد که آمریکا در امور داخلی دخالت نمیکند و عملیات تغییر رژیم پنهانی انجام نمیدهد. «صلح کنفوسیوسی» در تاریخ چین نیز نمونهای از این سیاست بود که برای صدها سال (۱۳۶۸ تا ۱۸۳۹)، چین به عنوان قدرت هژمون، تنها احترام میخواست و تقاضای قلمرو، منابع یا دخالت در امور داخلی کشورهای کوچکتر (ویتنام، کره، ژاپن) را نداشت.
۳. چالشها و انتقادات (نفوذ در مقابل امنیت)
با وجود اینکه حوزه امنیتی یک ایده «عالی از منظر هنجاری» است، در تفکر واقعگرایانه با چالشهای جدی روبرو است که اغلب منجر به غلبه منطق «حوزه نفوذ» در عمل میشود:
- دشواری در تعریف حوزه: تعریف مرزهای جغرافیایی یک حوزه اغلب بسیار دشوار است. در حالی که نیمکره غربی یا اوکراین برای روسیه ممکن است واضح باشد، تعریف حوزه امنیتی برای چین در شرق آسیا (آیا جنوب شرق آسیا را شامل میشود؟) یا تعیین حوزه نفوذ اروپای مرکزی و غربی در طول جنگ سرد، پیچیده است.
- نفوذ واقعگرایی از خارج: اگر رقابت امنیتی (واقعگرایی و بازی مجموع-صفر) در مناطقی خارج از حوزههای امنیتی همچنان ادامه داشته باشد، قدرتهای بزرگ انگیزه خواهند داشت تا برای کسب مزیت در رقابت جهانی، به مرور در حوزه امنیتی طرف مقابل نفوذ کنند. این امر حوزههای امنیتی را به تدریج به همان «حوزههای نفوذ» تبدیل میکند.
- نبود تضمینهای معتبر: ارائه «تضمینهای امنیتی متقابل» در سیاست بینالملل بسیار دشوار است. این امر به دلایل زیر است:
- تغییرات مستمر: جهان پویا است و تغییرات بنیادی (مانند تغییر قابلیتهای نظامی چین یا تغییر نیات رهبران) به طور مداوم رخ میدهد.
- نبود مرجع بالاتر: مهمتر از همه، هیچ مرجع بالاتری وجود ندارد که بتواند تضمینهای امنیتی را تحمیل کند و دولتی را که این تضمینها را نقض میکند، مجازات نماید.
در نتیجه، از آنجا که دولتها میدانند که تضمینهای امنیتی در عمل پایدار نیستند، همواره انگیزههای قدرتمندی برای کسب مزیت در برابر طرف مقابل دارند تا «خود را برای یک روز مبادا در وضعیت عالی قرار دهند».
این منطقِ کسب مزیت، آنها را به سمت رقابت و دخالت در حیاط خلوت یکدیگر سوق میدهد و منطق حوزه نفوذ را دوباره حاکم میکند.
تشبیه: اگر بخواهیم این تفاوت را سادهتر بیان کنیم، حوزه نفوذ مانند دو گانگستر است که هر کدام قلمرویی را برای خود علامتگذاری کردهاند و دائم مراقباند که گانگستر دیگر برای بردن پول (مزیت) وارد قلمروی او نشود.
در مقابل، حوزه امنیتی مانند توافق دو گانگستر بر سر «عدم ورود نظامی» به قلمرو یکدیگر است، به امید اینکه رقابت بینشان به جنگ ختم نشود؛
اما در غیاب یک نیروی پلیس مرکزی که آنها را وادار به رعایت این توافق کند، هر دو گانگستر میدانند که وسوسه نفوذ برای کسب مزیت همیشه وجود خواهد داشت.