چگونه تغییر ساختار قدرت منطقهای منجر به خروج بدون درگیری آمریکا شده است؟
بر اساس منابع ارائه شده، تغییر ساختار قدرت منطقهای منجر به خروج آمریکا نه از طریق یک شکست نظامی چشمگیر، بلکه از طریق فرآیندی سیستماتیک از «بیاهمیتی استراتژیک» و «اخراج بدون خونریزی» شده است.
ایران با استفاده از ترکیبی از جنگ نامتقارن، دیپلماسی منطقهای و یکپارچگی اقتصادی، هزینههای حضور آمریکا را به شدت افزایش داده و نفوذ واشنگتن را بدون نیاز به جنگ مستقیم خنثی کرده است.
در ادامه به تحلیل دقیق مکانیزمهای این تغییر ساختار بر اساس منابع میپردازیم:
۱. تغییر ماهیت قدرت: از برتری نظامی به فرسایش نامتقارن تغییر ساختار قدرت در منطقه نشان داده است که برتری نظامی کلاسیک آمریکا در برابر اراده سیاسی و جنگ نامتقارن ناکارآمد است.
آمریکا دارای قدرتمندترین نیروی دریایی و پایگاههای نظامی است، اما این قدرت در برابر گروههایی مانند حوثیها در دریای سرخ که با انگیزههای سیاسی و حمایت بومی عمل میکنند، تبدیل به «ببر کاغذی» شده است.
- معادله هزینه: ایران و متحدانش یک عدم تقارن مرگبار ایجاد کردهاند. برای مثال، حوثیها از پهپادهایی با هزینه ۲۰,۰۰۰ دلار استفاده میکنند، در حالی که آمریکا برای رهگیری آنها باید موشکهای ۳ میلیون دلاری شلیک کند. این «ریاضیات جنگ فرسایشی» به نفع مدافعان بومی است و حضور آمریکا را به یک خونریزی مالی تبدیل میکند که تداوم آن غیرممکن است.
- آسیبپذیری پایگاهها: ایران درک کرده است که پایگاههای آمریکا بدون مشروعیت سیاسی، نماد قدرت نیستند، بلکه گروگانهایی در دسترس و اهدافی آسیبپذیر هستند. استراتژی ایران انجام حملات کنترلشده برای افزایش هزینههای سیاسی و مالی حضور آمریکا است تا جایی که واشنگتن به این نتیجه برسد که منافع حضور در منطقه کمتر از هزینههای آن است.
آمادگی ایران و اسرائیل برای جنگ؛ آمریکا اول
۲. فروپاشی استراتژی «تفرقه بینداز و حکومت کن» برای هفت دهه، نفوذ آمریکا بر پایه ایجاد تفرقه بین کشورهای عربی سنی و ایران شیعه استوار بود تا واشنگتن را به عنوان میانجی ضروری و ضامن امنیت معرفی کند. این ساختار با توافق عادیسازی روابط ایران و عربستان سعودی در مارس ۲۰۲۳ فرو ریخت.
- نقش چین: نکته کلیدی این است که این توافق در پکن و نه در واشنگتن امضا شد. این رویداد نشان داد که چین میتواند صلح و تجارت را تسهیل کند، در حالی که آمریکا تنها حضور نظامی و درخواست اطاعت را ارائه میدهد. این امر معماری منطقهای جدیدی را ایجاد کرد که در آن اجازه آمریکا دیگر مورد نیاز نیست.
- شکست انزوا: تلاشهای آمریکا برای انزوای ایران از طریق «توافقنامه ابراهیم» و فشار حداکثری شکست خورد. عربستان سعودی و امارات متحده عربی در حالی که روابط خود را با اسرائیل مدیریت میکردند، به سمت تعمیق روابط اقتصادی با ایران و چین حرکت کردند.
۳. یکپارچگی اقتصادی و دور زدن دلار تغییر ساختار قدرت تنها نظامی نیست، بلکه اقتصادی است. ایران با ایجاد شبکهای از روابط تجاری که دلار آمریکا را دور میزنند، اهرم فشار تحریمها را خنثی کرده است.
- شبکههای منطقهای: ایران اکنون بزرگترین شریک تجاری عراق است و مبادلات با ارزهای محلی انجام میشود، که عملاً مرزهای تحریمی آمریکا را بیاثر کرده است.
- شکست فشار حداکثری: تصور آمریکا این بود که تحریمها باعث فروپاشی اقتصاد ایران میشود، اما ایران اقتصاد خود را بازسازی کرد، به سمت شرق (چین و روسیه) گرایش یافت و سیستمهای پرداخت جایگزین ایجاد کرد. این تابآوری اقتصادی به سایر کشورها نشان داد که مقاومت در برابر دیکتههای اقتصادی آمریکا ممکن است.
۴. بحران مشروعیت و تله اخلاقی آمریکا منابع اشاره میکنند که مداخلات آمریکا در لیبی، عراق، یمن و سوریه یک «تله اخلاقی» ایجاد کرده است که ایران از آن بهرهبرداری میکند. کشورهای منطقه با مشاهده سرنوشت قذافی (که خلع سلاح شد و سپس سرنگون گردید) به این نتیجه رسیدهاند که تنها تضمین بقا، توانایی تحمیل هزینه به آمریکا است، نه اعتماد به تضمینهای امنیتی آن.
- محور مقاومت: برخلاف روایت غرب که متحدان ایران را صرفاً «نیابتی» مینامد، این گروهها (مانند حزبالله، حشد الشعبی و حوثیها) بازیگران مستقلی با پایگاههای بومی و اهداف مشترک در پایان دادن به هژمونی آمریکا هستند که در ایران شریکی حامی یافتهاند.
نتیجهگیری بنابراین، خروج آمریکا نتیجه یک شکست در میدان نبرد نیست، بلکه نتیجهی منسوخ شدن ابزارهای قدرت آن است. ایران با صبر استراتژیک، یک نظم جایگزین ایجاد کرده است که در آن آمریکا دیگر «بازیگر ضروری» نیست، بلکه یک عنصر مزاحم و پرهزینه است که به تدریج نادیده گرفته میشود.
تمثیل برای درک بهتر: تصور کنید آمریکا مانند صاحبخانهای بود که سالها با تهدید و زور اسلحه، مستأجران (کشورهای منطقه) را مجبور میکرد تنها از فروشگاه او خرید کنند و اختلافاتشان را فقط نزد او ببرند.
ایران به جای اینکه مستقیماً با صاحبخانه وارد جنگ تنبهتن شود، به آرامی به مستأجران یاد داد که چگونه خودشان برق و آب تولید کنند، دیوارهای بین واحدهایشان را بردارند تا با هم تجارت کنند، و اختلافاتشان را با کمک یک میانجی جدید (چین) حل کنند.
ناگهان صاحبخانه با تمام سلاحهایش در وسط حیاط ایستاده، اما میبیند که دیگر کسی به او نیاز ندارد، اجارهای به او نمیپردازد و او عملاً بدون اینکه تیری شلیک شود، از مدیریت ساختمان حذف شده است؛ زیرا قدرت او بر پایه «نیاز» دیگران به او بود و آن نیاز اکنون از بین رفته است.