ژئوپلیتیک جنگ طولانی جدید بین ایران و اسرائیل
یک ویدیوی تحلیلی از سرهنگ داگلاس مکگرگور، درگیری بزرگ اخیر بین ایران و اسرائیل را بررسی میکند و تأکید دارد که حمله غافلگیرانه اسرائیل با واکنش موشکی بسیار مؤثر ایران روبرو شد. ژئوپلیتیک جنگ طولانی جدید بین ایران و اسرائیل
مکگرگور ادعا میکند که اسرائیل و ایالات متحده به سرعت ذخایر موشکی دفاع هوایی خود را تمام کردند، که این امر منجر به وقفه تاکتیکی و اعلام آتشبس شد، در حالی که حملات تلافیجویانه آمریکا بیشتر نمادین و بیاثر بودند.
او استدلال میکند که محرک اصلی بیثباتی منطقهای، درگیری در غزه است و این درگیری آغازگر یک «جنگ طولانی جدید» است که اسرائیل قصد دارد تا نابودی کامل دشمنانش آن را ادامه دهد.
این منبع همچنین تحولات ژئوپلیتیک پیچیدهای را تشریح میکند، از جمله همسویی منافع بین ترکیه و اسرائیل در مورد سوریه، و اهمیت حیاتی منطقه قفقاز به عنوان گلوگاه راهبرد تجاری اوراسیا.
در نهایت، او اشاره دارد که روسیه و چین قویاً با تلاشهای آمریکا و اسرائیل برای بیثباتسازی و تجزیه ایران مخالفت میکنند، زیرا یکپارچگی ایران را برای ثبات منطقه حیاتی میدانند.
توانایی محدود تولید تسلیحات آمریکا و اسرائیل، چگونه طول و شدت جنگ جدید را شکل خواهد داد؟
محدودیتهای تولید تسلیحات در ایالات متحده و اسرائیل نقش مهمی در شکلدهی به طول، شدت و الگوی زمانی جنگ جدید ایفا کرده است، بهطوری که این محدودیتها عملاً یک آتشبس یا «وقفه» را تحمیل کردهاند تا طرفین بتوانند ذخایر خود را بازسازی کنند.
تأثیر بر شدت و پایداری جنگ:
- سریعاً تمام شدن ذخایر اسرائیل: در پی حملات غافلگیرکننده، اسرائیلیها ذخایر موشکی خود را در مدت زمان کوتاهی به اتمام رساندند و این موضوع برای آنها یک مشکل بزرگ محسوب میشد. صراحتاً، اسرائیل موشکهایش تمام شده بود و برای دفاع از خود تقریباً چیزی نداشت.
- فشار بر اقتصاد و غافلگیری: شدت حملات ایران بهگونهای بود که مقامات اسرائیلی را غافلگیر کرد. یکی از مقامات هسته سخت کابینه اسرائیل (اسموتریچ، وزیر دارایی) اظهار داشت که آنها شاید یک یا دو هفته فرصت داشته باشند پیش از آنکه کل اقتصاد اسرائیل فروبپاشد.
- نقش سامانههای دفاعی آمریکا: ایالات متحده نیز مجبور شد کشتیهای خود، از جمله ناوشکنهای کلاس ایجیس، را برای محافظت از اسرائیل به کار گیرد و مقدار زیادی موشک شلیک کرد. اگر برای رهگیری هر موشک ورودی حداقل دو موشک شلیک شود، ذخیره موشکهای دفاع هوایی و ضد موشکی به سرعت به پایان میرسد.
محدودیتهای تولید و شکلدهی به طول جنگ (وقفه):
محدودیتهای تولیدی باعث شد که هم اسرائیل و هم آمریکا به یک «وقفه» نیاز پیدا کنند.
- ظرفیت تولید محدود آمریکا: آمریکا نمیتواند تولید تسلیحات را به سرعت افزایش دهد؛ برای مثال، در حال حاضر، آمریکا میتواند حدود ۶۶۰ موشک پاتریوت در سال تولید کند، که تعداد بسیار کمی است و امکان افزایش ناگهانی تولید (مشابه جنگ جهانی دوم) وجود ندارد.
- ذخایر استراتژیک پایین آمریکا: آمریکا نگران ذخایر تسلیحاتی خود است و در حال حاضر، ذخایر موشکهای تهاجمی و دفاع هوایی/ضدموشکی برای جنگ با یک رقیب همتراز، احتمالاً ۱۰ روز تا دو هفته است.
- فراهم شدن وقفه: به دلیل این محدودیتها، اسرائیلیها به پرزیدنت ترامپ مراجعه کرده و خواستار آتشبس شدند. این نیاز به آتشبس نه تنها به خاطر اسرائیل بلکه به خاطر نگرانی آمریکا در مورد ذخایرش بود.
- لخت شدن اسرائیل: در حال حاضر، اسرائیلیها تا زمانی که بتوانند زرادخانه خود را دوباره پر کنند، «کاملاً بیدفاع» (simply naked) هستند.
نتیجهگیری در مورد طول جنگ:
محدودیتهای تسلیحاتی پایان جنگ را رقم نزد، بلکه تنها به یک «وقفه» منجر شد.
در غیاب این وقفه، اگر ایران حملات خود را برای یک هفته دیگر ادامه میداد، به نظر میرسد که پایان اسرائیل رقم میخورد.
انتظار میرود که اسرائیلیها در پی این وقفه، ذخایر خود را بازسازی کرده و در اولین فرصت برای از سرگیری جنگ تلاش خواهند کرد.
بنابراین، محدودیتهای تولیدی و ذخیرهای باعث میشود جنگ جدید، بهجای یک درگیری سریع و سرنوشتساز، تبدیل به یک «جنگ طولانی جدید» شود که با دورههایی از درگیری شدید و سپس وقفههای اجباری برای بازسازی تسلیحاتی مشخص میشود.
استعاره برای درک بهتر: این وضعیت شبیه به یک مسابقه دو سرعت است که دوندگان (اسرائیل و آمریکا) به جای خط پایان، به ناچار مجبور شدهاند به یک «ایستگاه سوختگیری سریع» (پاز/آتشبس) بروند تا بتوانند نفس تازه کرده و منابع انرژی (موشکها) خود را پر کنند.
این وقفه، مسابقه را سریعتر تمام نمیکند، بلکه تضمین میکند که مسابقه طولانیتر خواهد بود و پس از هر وقفه، شدت درگیری میتواند دوباره بالا برود. [استنتاجی برای شفافسازی]
نقش استراتژیک اتحادیه ایران و روسیه در برابر تلاشهای غربی برای بیثباتی اوراسیا چیست؟
اهمیت استراتژیک محور ایران و روسیه در برابر تلاشهای غربی برای بیثباتی اوراسیا حول محورهای کلیدی ثبات منطقهای، امنیت منابع و ایجاد مسیرهای تجاری جایگزین میچرخد.
این محور برای مسکو و پکن حیاتی است؛ زیرا اگر ایران نابود شود، یا رژیم آن تغییر یابد، یا تجزیه گردد، پیامدهای استراتژیک عظیمی برای روسیه و چین خواهد داشت.
به همین دلیل، چین و روسیه هر دو اعلام کردهاند که «اجازه نخواهند داد ایران شکست بخورد».
اهمیت ایران به عنوان کلید ثبات اوراسیا:
- حفاظت از آسیای مرکزی و مرزهای جنوبی روسیه: روسها، ایران را کلید ثبات در آسیای مرکزی میدانند.
- جمهوریهای آسیای مرکزی (کشورهای «ستان») همگی با مسکو در شرایط بسیار خوبی قرار دارند و رهبران آنها ولادیمیر پوتین را تنها کسی میدانند که میتوانند در مواقع بحران به او تکیه کنند.
- روسیه عملاً تبدیل به «بازوی قدرتمند» در آسیای مرکزی شده است تا امور را تحت کنترل نگه دارد.
- اگر ایران از دست برود و به یک کشور بیثبات یا دستنشانده غرب تبدیل شود، این بینظمی میتواند از قفقاز به جنوب روسیه سرایت کند.
- مقابله با بیثباتسازیهای غربی: تلاشهای آمریکا برای ایجاد ناآرامی و بیثباتی در آسیای مرکزی از اواخر دهه هفتاد میلادی آغاز شد و در سالهای ۱۹۹۶ و ۱۹۹۷ نیز تحت فشار دوبارهای قرار گرفت. این تلاشها عمدتاً برای ایجاد مشکل برای روسیه و همچنین چین بودهاند.
- مستنداتی وجود دارد که نشان میدهد پس از خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان، محمولههای نقدی که به کابل میرسیدند، برای عملیات براندازی و برهم زدن نظم در آسیای مرکزی در نظر گرفته شده بودند.
اهمیت مسیرهای تجاری و ارتباطی استراتژیک:
- محور شمال-جنوب (روسیه-ایران): قفقاز، مرز جنوبی روسیه را به ایران متصل میکند. روسیه به دنبال توسعه خط ارتباطی شمال-جنوب است که از اقیانوس هند تا روسیه امتداد یابد و به طور بالقوه از طریق روسیه و اوکراین و بلاروس به اروپا برسد.
- این مسیر برای همه، از جمله سعودیها، اهمیت دارد؛ زیرا وابستگی به کانال سوئز را کاهش میدهد، که همانطور که مشاهده شده، به راحتی قابل انسداد و اخلال است.
- جایگزینی برای مسیرهای دریایی: چین نیز به دنبال ساختن یک ساختار تجاری جایگزین است تا کالاها و خدمات را در سراسر خشکی اوراسیا جابجا کند.
- هدف چین کاهش وابستگی کامل به دریا است؛ زیرا این کشور به طور مداوم نگران نیروی دریایی ایالات متحده است، چرا که بنادر آن در اقیانوس آرام میتوانند به سرعت با استفاده از زیردریاییها مسدود شوند.
- چین همچنین برای تأمین نفت و گاز طبیعی خود به ایران متکی است.
استراتژی غربی برای فروپاشی محور:
تلاشهای اخیر مالی غرب در لندن و نیویورک، که توسط اسرائیل و ایالات متحده رهبری میشوند، بر خاورمیانه و بهویژه ایران متمرکز شدهاند تا کنترل منابع ایران را به دست بگیرند.
- گام نخست در جهت انزوا و سپس تجزیه ایران، شکستن محور شمال-جنوب؛ یعنی ارتباطات، حمل و نقل و همکاری بین روسیه و ایران است.
- تلاش برای بیثبات کردن ایران با «تهاجم خارجی» و با هدف ظاهری «آزادسازی» ترکها در شمال ایران از رهبری ایران در راستای همین استراتژی دیده میشود.
- مسکو هرگونه تلاش برای بیثبات کردن و تجزیه ایران را بسیار جدی گرفته است.
همکاری نظامی و دفاعی:
- روسیه و چین متعهد شدهاند که اجازه ندهند ایران شکست بخورد و اکنون چین ۱۲۷ فروند هواپیمای نسل چهارم یا پنجم در اختیار ایران قرار میدهد.
- روسیه در حال حاضر مستقیماً در حال کمک به ایران برای ارتقاء سیستم دفاع هوایی یکپارچه آن است. حتی پس از درگیری ۱۲ روزه، پوتین به وزیر امور خارجه ایران گفت که ایران باید اجازه میداد روسیه در آن زمان کمک میکرد، چرا که سیستم دفاع هوایی ایران آنطور که باید عمل نکرده بود.
کشورهای منطقه در مواجهه با هژمونی اسرائیل که توسط ایالات متحده حمایت میشود، با یک انتخاب مواجه هستند: تسلیم شدن در برابر سلطه اسرائیل در سراسر منطقه یا مقاومت در برابر آن.
نیاز درکشده به بازدارندگی هستهای (یا قابلیتهای نظامی قدرتمند) به طور مستقیم بر تمایل کشورها برای تسلیم شدن تأثیر میگذارد، زیرا تسلیم شدن و کنار گذاشتن بازدارندگی، نمونهای هشداردهنده از سرنوشت لیبی را در پی دارد.
تأثیر بازدارندگی بر تسلیم نشدن:
- درسهای راهحل لیبی:
- بنیامین نتانیاهو صراحتاً بیان کرده است که خواهان «راهحل لیبی» برای ایران است.
- راهحل لیبی مستلزم آن بود که لیبی سلاحهای هستهای و همچنین فعالیتهای بیولوژیکی یا شیمیایی خود را کنار بگذارد تا به «خانواده ملتها» بپیوندد، تحریمها برداشته شود و صلح برقرار شود.
- معمر قذافی با این شرایط کاملاً همکاری کرد، تمام تأسیسات خود را بازرسی و نابود کرد، اما پاداش او این بود که به شکلی دردناک و وحشتناک کشته شد.
- این مورد نشان میدهد که اگر کشورها در منطقه در برابر سلطه اسرائیل و آمریکا تسلیم شوند و قابلیتهای بازدارندگی خود را کنار بگذارند، ایمنی آنها تضمین نمیشود و ممکن است توسط ایالات متحده و اسرائیل نابود شوند. این مثال به عنوان یک عامل بازدارنده قوی عمل میکند تا کشورها از تسلیم شدن خودداری کرده و قابلیتهای بازدارندگی خود را حفظ کنند.
- نمایش قدرت ایران:
- ایران در یک درگیری اخیر، تواناییهای نظامی خود را به نمایش گذاشت و هدف اصلیاش این بود که نشان دهد قابل شکست نیست و میتواند اسرائیل را نابود کند.
- اگرچه در مورد قصد ایران برای ساخت سلاح هستهای، شک و تردید جدی وجود دارد و برخی منابع معتمد میگویند که ایران هیچ تلاشی برای ساخت بمب نداشته است، اما داشتن یک زرادخانه قوی (مانند صدها موشک که ایران در یک دوره کوتاه شلیک کرد) باعث شگفتی اسرائیل و آمریکا شد.
- برخی معتقد بودند که اگر ایران حمله اخیر خود را تنها برای یک هفته دیگر ادامه میداد، پایان کار اسرائیل رقم میخورد، که نشاندهنده اثربخشی یک نیروی مقاومت قدرتمند است.
- از طرف دیگر، اسرائیل همواره در پشت صحنه تهدید کرده است که از سلاح هستهای استفاده خواهد کرد. در گذشته ایالات متحده دخالت میکرد و آنها را از این کار باز میداشت، اما این محدودیت و نفوذ آمریکا دیگر وجود ندارد.
در مجموع، نیاز درکشده به بازدارندگی هستهای (یا توان نظامی قدرتمند) باعث میشود که کشورهای منطقه در برابر هژمونی اسرائیل و آمریکا تسلیم نشوند، زیرا تجربه نشان داده است که تسلیم شدن و خلع سلاح (همانند قذافی) میتواند به نابودی کامل منجر شود.
این وضعیت مانند یک قفل امنیتی است: کشوری که تسلیم میشود و کلید امنیتی خود (بازدارندگی) را تحویل میدهد، در واقع خود را در برابر خطر نابودی از سوی کسانی که او را به تسلیم واداشتهاند، آسیبپذیر میکند.
این درس لیبی، به دیگر کشورها انگیزه میدهد که کلیدهای خود را حفظ کنند تا در برابر این هژمونی مقاومت کنند.





