چه عاملی موازنه قدرت را بین آمریکا و چین تغییر داد؟
بر اساس منابع، آنچه موازنه قدرت را به طور بنیادین تغییر داد، رسیدن چین به نقطهای بود که جان مرشایمر آن را **«جرم بحرانی قدرت» (Critical mass of power)** مینامد.
این لحظهای تاریخی است که در آن یک دولت در حال خیزش، دیگر صرفاً یک چالشگر نیست، بلکه به یک «رقیب همتراز» تبدیل میشود و ابرقدرت موجود (آمریکا) توانایی دیکته کردن نتایج را از دست میدهد.
عوامل اصلی و مکانیزمهایی که این تغییر موازنه را رقم زدند عبارتند از:
**۱. همگرایی قدرت اقتصادی و نظامی**
تغییر موازنه زمانی رخ داد که قدرت اقتصادی چین با تواناییهای نظامی آن همگرا شد.
برای بیشتر تاریخ مدرن، قدرت همواره به دنبال ثروت حرکت کرده است (Power followed wealth). چین با تبدیل شدن به بزرگترین اقتصاد تولیدی جهان، به طور خودکار اهرم فشار جهانی را به دست آورد.
* حدود سال ۲۰۱۷ (یا شاید زودتر)، چین به سطحی از توسعه اقتصادی و تکنولوژیک رسید که موازنه قدرت را تغییر داد.
* زمانی که سلطه صنعتی به اهرم فشار جهانی تبدیل شد و دیپلماسی به نفع قدرت نوظهور تغییر جهت داد، آمریکا دیگر نتوانست جلوی این مسیر را بگیرد.
**۲. ساخت «ماشین صنعتی» مهارناپذیر**
نقطه عطف واقعی زمانی بود که چین یک ماشین صنعتی ساخت که ایالات متحده حتی اگر تلاش میکرد نیز نمیتوانست با آن رقابت کند.
وقتی کشوری به کارخانه جهان تبدیل میشود، تحریمها دیگر مانند گذشته به آن آسیب نمیزنند .
* چین امروز بزرگترین شبکه تجاری در تاریخ بشر و پیشرفتهترین سیستم لجستیک صنعتی را دارد.
* این «وزن اقتصادی» و «ظرفیت صنعتی» آنقدر عظیم است که واقعیتی ساختاری ایجاد کرده که واشنگتن نمیتواند آن را معکوس کند.
**۳. غفلت استراتژیک آمریکا در برابر تمرکز چین**
این تغییر موازنه تصادفی نبود؛ بلکه نتیجه محاسبات غلط آمریکا و برنامهریزی دقیق چین بود.
* در حالی که چین به آرامی، بیسروصدا و روشمند در حال ساخت پایگاه تولیدی و شبکه دیپلماتیک خود بود، ایالات متحده حواس خود را پرت کرده بود.
* آمریکا درگیر جنگهای پرهزینه در خاورمیانه شد و ستون فقرات صنعتی خود را به خارج (از جمله چین) منتقل کرد (Offshoring)، با این فرض اشتباه که چین همیشه طبق قوانین آمریکا بازی خواهد کرد.
**۴. جبر جغرافیایی (مزیت بازی خانگی)**
یکی از عواملی که کمتر مورد بحث قرار میگیرد اما موازنه را به نفع چین تغییر داد، عدم تعادل ساختاری در جغرافیا است.
* چین در منطقه خودش قدرتنمایی میکند (**بازی خانگی**)، در حالی که آمریکا باید قدرت خود را از آن سوی اقیانوس اعمال کند (**بازی خارج از خانه**).
* در رقابت قدرتهای بزرگ، «تیم میزبان» همیشه مزیت دارد. فاصله، لجستیک و خطوط تدارکاتی، عدم تعادلی ایجاد کردهاند که آمریکا هرگز نمیتواند واقعاً بر آن غلبه کند.
**۵. نیروهای ساختاری غیرقابل بازگشت**
در نهایت، آنچه موازنه را تغییر داد، نیروهای ساختاری بودند که فراتر از سیاستگذاریهای روزمره هستند: جمعیتشناسی، سلطه صنعتی و گرانش اقتصادی جهانی.
آمریکا متوجه شده است که دیگر «در صندلی راننده نیست» و تنها واکنش نشان میدهد، نه اینکه وقایع را شکل دهد.
**استعاره:**
تغییر موازنه قدرت را میتوان به **«تغییر فصل»** تشبیه کرد.
ایالات متحده مانند کشاورزی است که سالها فرمانروای بلامنازع تابستان بوده، اما اکنون با رسیدن پاییز و زمستان روبرو شده است.
او میتواند شکایت کند، لباسهای ضخیمتری بپوشد یا سعی کند خورشید را متقاعد کند که بیشتر بتابد، اما نیروهای ساختاری (چرخش زمین و تغییر فصل) خارج از کنترل او هستند.
چین با تکیه بر «جرم بحرانی» خود، آبوهوای ژئوپلیتیک را تغییر داده است و آمریکا مجبور است در این اقلیم جدید زندگی کند، نه اینکه آن را تغییر دهد.
چه چیزی اهرم فشار آمریکا را تغییر داد؟
بر اساس منابع، آنچه اهرم فشار آمریکا را تغییر داد، از بین رفتن «انحصار در ارائه گزینهها» و رسیدن چین به «جرم بحرانی قدرت» بود.
برای ۷۵ سال، اهرم فشار ایالات متحده توانایی این کشور در تنبیه، فشار یا انزوای هر کشوری در جهان بود، زیرا آمریکا بر سیستم مالی، تکنولوژی و تجارت تسلط مطلق داشت.
اما حدود سال ۲۰۱۷، این معادله به دلایل زیر تغییر کرد:
۱. ظهور «گزینه جایگزین» برای جهان تا پیش از این، اگر کشوری تحت فشار آمریکا قرار میگرفت، راه فراری نداشت. اما چین با ایجاد سیستمهای موازی، این انحصار را شکست.
- دیپلماتها اکنون اذعان دارند که «دوران فشار آمریکا به پایان رسیده است» زیرا آنها اکنون «گزینه دارند» .
- چین با ساخت سیستمهای جایگزین برای سوئیفت (CIPS)، جایگزین برای دلار (یوان دیجیتال) و جایگزین برای نهادهای وامدهی غربی، به کشورها اجازه میدهد در برابر تهدیدهای واشنگتن مقاومت کنند.
۲. ایمنی در برابر انزوا (بزرگتر از آن که تحریم شود) اهرم فشار اصلی آمریکا «انزوا» بود.
اما چین با تبدیل شدن به بزرگترین شریک تجاری جهان و هسته اصلی صنعت، خود را در برابر این سلاح واکسینه کرد.
- آمریکا دیگر نمیتواند چین را از اقتصاد جهانی قطع کند، زیرا چین «خودِ اقتصاد جهانی» است.
- قطع دسترسی به چین برای اکثر دولتها و شرکتها آسیبزاتر از قطع دسترسی به آمریکاست؛ بنابراین تهدید به تحریم دیگر کارایی گذشته را ندارد.
۳. همگرایی ثروت و قدرت تغییر اهرم فشار زمانی قطعی شد که قدرت اقتصادی چین به قدرت استراتژیک تبدیل شد. منطق حاکم این است که «قدرت به دنبال ثروت میآید».
- زمانی که چین به بزرگترین تولیدکننده و صاحب بزرگترین زیرساختهای صنعتی تبدیل شد، توانایی آمریکا برای دیکته کردن نتایج از بین رفت.
- واشنگتن دیگر «راننده» نیست، بلکه صرفاً به وقایع واکنش نشان میدهد.
۴. شکست انحصار تکنولوژیک اهرم دیگر آمریکا، کنترل بر فناوریهای پیشرفته بود.
چین با پیشی گرفتن در حوزههایی مانند 5G، هوش مصنوعی و انرژی سبز، این اهرم را نیز کند کرد.
اگر آمریکا فناوری را دریغ کند، چین اکنون توانایی ساخت نسخه بومی آن را دارد.
نتیجهگیری اهرم فشار آمریکا بر پایه این فرض بنا شده بود که ایالات متحده «تنها بازیگر اصلی شهر» است.
چین با ساختن یک «اقتصاد کلان خودکفا» و نهادهای موازی، این فرض را باطل کرد و به جهان نشان داد که دیگر نیازی نیست صرفاً از دستورات واشنگتن پیروی کنند.
استعاره: اهرم فشار آمریکا مانند مالکیت «تنها پمپ بنزین» در یک شهر دورافتاده بود. برای دههها، او میتوانست قیمت را تعیین کند و اگر از رفتار کسی خوشش نمیآمد، به او بنزین ندهد.
اما چین نه تنها یک پمپ بنزین جدید و بزرگتر در آن سوی خیابان باز کرده، بلکه خودروهای برقی (تکنولوژی و سیستمهای جدید) را نیز معرفی کرده است که اصلاً به بنزین پمپ قبلی نیاز ندارند.
در این شرایط، مالک پمپ بنزین قدیمی (آمریکا) دیگر نمیتواند رانندگان را تهدید کند، چون انحصارش شکسته شده است.