تأثیرگذاری لابی صهیونیستی بر سیاست خارجی بریتانیا و آمریکا پدیدهای است که ریشه در تاریخی بسیار طولانیتر از تشکیل دولت اسرائیل دارد و ایلان پاپه، مورخ برجسته، استدلال میکند که این لابیگری در هر دو سوی اقیانوس اطلس قدمتی بیش از یک قرن دارد.
این تأثیرگذاری از یک ایده مذهبی و امپریالیستی در قرن نوزدهم آغاز شده و به یک ساختار پیچیده سیاسی و مالی در دوران معاصر تبدیل شده است که اکنون برای بقای خود بیش از اقناع اخلاقی، به ارعاب و نفوذ مالی متکی است.
ریشههای تاریخی و مذهبی (قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰) برخلاف تصور رایج، صهیونیسم به عنوان یک ارتدوکسی سیاسی نه با یهودیان، بلکه به عنوان یک ایده مسیحی در میان پروتستانهای انجیلی (اوینجلیکال) و گروهی به نام «بازگشتگرایان» در بریتانیا و آمریکا آغاز شد.
در قرن نوزدهم، این گروهها بازگشت یهودیان به فلسطین را بخشی از یک طرح الهی برای آخرالزمان و بازگشت مسیح میدانستند.
این ایده مذهبی به سرعت با جاهطلبیهای امپریالیستی بریتانیا همسو شد؛ سیاستمداران بریتانیایی مانند لرد شفتزبری و پالمرستون دریافتند که ایجاد یک پایگاه یهودی در فلسطین میتواند راهی برای حفظ منافع بریتانیا در خاورمیانه و جلوگیری از نفوذ سایر قدرتها بر امپراتوری در حال فروپاشی عثمانی باشد,.
علاوه بر انگیزههای استراتژیک، نوعی یهودستیزی پنهان نیز در حمایت نخبگان بریتانیایی از صهیونیسم نقش داشت. رهبرانی مانند لرد بالفور (که اعلامیه بالفور به نام اوست) معتقد بودند که حمایت از ایجاد وطن یهودی در فلسطین، راهی برای جلوگیری از مهاجرت یهودیان اروپای شرقی به بریتانیا است.
تئودور هرتزل، بنیانگذار صهیونیسم سیاسی، نیز در دیدارهایش با رهبران اروپایی بر این نکته تأکید میکرد که پروژه او مانع ورود یهودیان فقیر شرقی به کشورهای غربی خواهد شد.
تثبیت نفوذ در بریتانیا (دوران پسا-۱۹۴۸) پس از تشکیل اسرائیل، لابی صهیونیستی در بریتانیا ساختارهای خود را از طریق سازمانهایی مانند «دوستان اسرائیل در حزب کارگر» (LFI) و بعدها «دوستان اسرائیل در حزب محافظهکار» (CFI)
نهادینه کرد,. این گروهها با شناسایی و «پرورش» سیاستمداران جوان از ابتدای دوران حرفهایشان، وفاداری آنها به اسرائیل را تضمین میکردند.
برای مثال، هارولد ویلسون، نخستوزیر حزب کارگر، تحت تأثیر تربیت مذهبی و نفوذ لابی، هرگونه انتقاد از اسرائیل را ممنوع کرده بود و حتی کشتار روستاهای فلسطینی را نادیده میگرفت,.
این روند در دوران تونی بلر به اوج خود رسید. بلر حتی پیش از رسیدن به رهبری حزب کارگر، توسط مایکل لوی، یک جمعآوریکننده کمکهای مالی (Fundraiser) برجسته، به سفیر اسرائیل معرفی شد,.
لوی منابع مالی قابلتوجهی برای حزب کارگر جدید تأمین کرد و بلر نیز سیاستهای بریتانیا را کاملاً همسو با منافع اسرائیل نگه داشت,.
امروزه نیز سازمانهایی مانند «جنبش کارگری یهود» (JLM) عملاً به عنوان سفارتخانههای غیررسمی اسرائیل عمل میکنند تا حمایت بیقید و شرط از اسرائیل را در میان اتحادیههای کارگری و احزاب تضمین کنند.
قدرتگیری ایپک (AIPAC) و سیاست خارجی آمریکا در ایالات متحده، «کمیته روابط عمومی آمریکا و اسرائیل» (AIPAC) که ریشه در یک سازمان تبلیغاتی زمان جنگ داشت، هنر لابیگری را به کمال رساند.
ایپک با هدف قرار دادن سیاستمداران در مراحل اولیه شغلی، تأمین مالی کمپینها و تسلط بر رسانهها، نفوذی بیبدیل بر کنگره آمریکا به دست آورد. اوج این نفوذ در دوران جرج بوش پسر و جنگ عراق نمایان شد.
اگرچه ایپک مستقیماً جنگ عراق را آغاز نکرد، اما در یک معامله متقابل با نومحافظهکاران (Neocons)، زمینه سیاسی آن را فراهم نمود.
چهرههای برجسته اسرائیلی مانند بنیامین نتانیاهو، شیمون پرز و ایهود باراک فعالانه برای حمله به عراق لابی کردند و صدام حسین را خطری وجودی برای اسرائیل و آمریکا جلوه دادند. ایپک و نومحافظهکاران با همسوسازی منافع اسرائیل با سیاستهای جنگطلبانه آمریکا در خاورمیانه، ایالات متحده را در منطقه درگیر نگه داشتند، که این امر تا حد زیادی ناشی از اتحاد صهیونیستهای مسیحی و منافع شرکتهای نفتی و تسلیحاتی بوده است,.
تغییر ماهیت نفوذ: از اقناع به ارعاب در سالهای اخیر، ماهیت تأثیرگذاری لابی تغییر کرده است. ایلان پاپه استدلال میکند که در گذشته، لابی میتوانست سیاستمداران را از نظر اخلاقی متقاعد کند که حمایت از اسرائیل کار درستی است، اما امروزه به دلیل آگاهی عمومی از جنایات علیه فلسطینیان، استدلال اخلاقی دیگر کارساز نیست. در نتیجه، لابی به ابزارهایی مانند پول، نفوذ سیاسی و «ارعاب» روی آورده است.
یکی از تاکتیکهای اصلی، استفاده از اتهام یهودستیزی (Anti-Semitism) برای ساکت کردن منتقدان است,. لابی تلاش میکند هرگونه نقد به سیاستهای اسرائیل یا صهیونیسم را با یهودستیزی برابر بداند تا از این طریق هزینه سیاسی انتقاد را بالا ببرد. همچنین، با دشوار شدن کنترل روایت در رسانههای جریان اصلی، لابی اکنون سرمایهگذاری سنگینی روی هوش مصنوعی و شبکههای اجتماعی انجام میدهد تا با ایجاد حسابهای جعلی و پروپاگاندا، افکار عمومی را منحرف کند.
به طور خلاصه، تأثیر لابی صهیونیستی بر سیاست خارجی بریتانیا و آمریکا از یک همسویی استراتژیک و مذهبی در دوران استعمار آغاز شد و اکنون به سیستمی تبدیل شده که در آن حمایت از اسرائیل نه یک انتخاب اخلاقی، بلکه نتیجه ترکیبی از فشار مالی، لابیگری ساختارمند و ترس از برچسبزنی سیاسی است,.