ارزیابی کلان از اجرای و کنترل ایران و آمریکا برای درگیری منطقهای چیست؟
پاسخ به این پرسش کلان که توانایی و تمایل ایران و آمریکا برای درگیری نظامی منطقهای چگونه ارزیابی میشود، مستلزم بررسی انگیزههای استراتژیک، میزان آمادگی نظامی و مفروضات بنیادی هر دو طرف است.
بر اساس منابع موجود، ارزیابی کلان این موضوع را میتوان در چند بخش کلیدی ارائه کرد:
۱. تمایل و انگیزههای ایران برای درگیری
تمایل به اقدام و فقدان خویشتنداری:
به نظر میرسد انگیزهای برای خویشتنداری زیاد در طرف ایرانی وجود ندارد.
ایران عملاً اعلام کرده است که باید جنگ با اسرائیل و آمریکا را در نظر بگیرد.
آمریکا این تهدید را جدی تلقی میکند و به همین دلیل تعداد نیروهای آسیبپذیر خود در منطقه را به طرز چشمگیری کاهش داده است.
آمادگی دفاعی (در حال تکمیل):
گزارشها حاکی از آن است که ایران تلاشهای زیادی برای تعمیر سیستمهای پدافند هوایی یکپارچه خود (شامل سیستمهای S-400 و S-300) انجام داده است.
با این حال، میزان آمادگی ایران برای یک جنگ تمامعیار احتمالاً حدود ۶۰ تا ۷۰ درصد است و هنوز به سطح ۹۰ تا ۱۰۰ درصد کارایی کامل نرسیده است.
انسجام اجتماعی و مقاومت در برابر سرنگونی:
برخی در آمریکا در درک این واقعیت که ایران جامعهای منسجمتر از تصور آنهاست، دچار خطا شدهاند.
این باور وجود دارد که اگر با خشونت کافی به اهداف صحیح حمله شود—از جمله با سر بریدن رژیم (کشتن رئیسجمهور و سایرین)—دولت ایران فرو خواهد پاشید و میتوان آن را بالکانیزه کرد.
با این حال، در مقابل، ایرانیها برای این احتمال آمادهاند و گفتهاند که اگر رهبران کشته شوند، افراد دیگری آمادهاند تا مسئولیت را بر عهده بگیرند و به مبارزه ادامه دهند.
۲. تمایل و اهداف استراتژیک آمریکا و اسرائیل
انگیزه حمله (بحران مالی و فرصت زمانی):
در محافل آمریکایی و اسرائیلی این احساس وجود دارد که از آنجایی که پدافند هوایی یکپارچه ایران هنوز به سطح ۹۰ درصد نرسیده است، این زمان، فرصت خوبی برای حمله است.
اهداف نظامی و سیاسی دستیافتنی:
سؤال مهم در برنامهریزی آمریکا و اسرائیل این است که هدف نظامی-سیاسی قابل دستیابی از حمله مجدد به ایران چیست.
- بلقانیزه کردن و تجزیه دولت: هدف استراتژیک ممکن است وارد کردن خشونت کافی به اهداف صحیح باشد تا دولت ایران در هم شکسته شود و در نتیجه، انقلابی واقعی تحریک شده و ایران به چندین کشور تجزیه شود (بالکانیزه شود).
- کنترل منابع: این هدف با استراتژی بلندمدت کنترل منابع نفت و گاز در منطقه همخوانی دارد. برخلاف کشورهای عربی که کنترل منابع آنها از طریق خریدن نخبگان میسر است، کنترل نفت و گاز ایران (یا ترکیه) به این روش ممکن نیست. بنابراین، برای به دست آوردن کنترل سودآور بر این منابع، ایران باید از معادله حذف شود، نابود، تقسیم و بلقانیزه شود. این وضعیت به عنوان «آخرین شلیک» برای تحقق این هدف توصیف شده است.
نقص در مفروضات استراتژیک:
برنامهریزی عملیاتی استراتژیک آمریکا اغلب بر مفروضاتی بنا میشود که ذاتاً نادرست هستند، اما این امر اجرای اقدام را ممکن میسازد؛ به عبارت دیگر، داشتن توانایی برای انجام کاری اغلب دلیل انجام آن میشود، نه لزوماً وجود یک نیاز واقعی.
۳. خطرات و پیامدهای نظامی احتمالی
عدم موفقیت و تشدید درگیری:
همانند وضعیت ونزوئلا، یکی از نگرانیهای اصلی در مورد ایران این است که اگر مفروضات استراتژیک عمل نکنند، چه اتفاقی خواهد افتاد.
تجربه نشان میدهد که برنامههای جایگزین (fallback position) خوبی وجود ندارند.
خطر بمباران شدید اسرائیل:
اگر این سناریو به خوبی پیش نرود، نگرانیهایی درباره اقدامات اسرائیل و عواقب آن وجود دارد، زیرا اسرائیل ممکن است مورد بمباران بسیار جدی ایران قرار گیرد.
در دورههای قبلی، ایرانیها حدود ۵۰ میلیارد دلار خسارت وارد کردند. اگر ایرانیها هیچ خویشتنداری اعمال نکنند، این امر عواقب جدی برای جمعیت غیرنظامی اسرائیل خواهد داشت (به ویژه با توجه به اینکه بسیاری از مردم آنجا را ترک کردهاند).
تهدید هستهای:
این سوال وجود دارد که آیا اسرائیل در چنین شرایطی به استفاده از سلاح هستهای متوسل خواهد شد، که این امر برای همه از جمله خود اسرائیل، فاجعهبار خواهد بود.
ارزیابی کلی نشان میدهد که تمایل به اقدام نظامی در منطقه از سوی هر دو طرف، با انگیزههای متضاد و ریسکهای بسیار بالا وجود دارد.
در حالی که ایران توانایی دفاعی قابل ملاحظهای (هرچند ناکامل) دارد و در برابر تجزیه مقاوم است، آمریکا و اسرائیل انگیزههای قوی (اقتصادی و ژئوپلیتیکی) برای اقدام در زمان کنونی دارند، با این هدف که دولت ایران را بشکنند.
این وضعیت، ریسک تشدید درگیری و پیامدهای فاجعهبار منطقهای را به همراه دارد.
به زبان سادهتر: اگر بخواهیم وضعیت را شبیه یک بازی شطرنج ببینیم، به نظر میرسد یک طرف (آمریکا و اسرائیل) معتقد است که حریف (ایران) هنوز یک شاهین ضعیف (پدافند هوایی ۶۰-۷۰ درصدی) دارد و این بهترین زمان برای حمله برای شکستن ساختار حریف و تصاحب منابع است.
در مقابل، حریف (ایران) هم اعلام کرده که در صورت حمله، با تمام توان پاسخ خواهد داد و برای فروپاشی داخلی آماده نیست.
نتیجه نهایی این بازی بسیار پرخطر است و میتواند منجر به فاجعهای شود که خود مهاجمین را نیز درگیر میکند.
خطر جنگ غیرضروری در ایران و ونزوئلا و راهکار تغییر در ساختار نظامی آمریکا