جنگ پنهان: ایران، آمریکا و اسرائیل
این متن، که از رونوشت یک مستند یوتیوبی به نام «جنگی بیپایان: ایران، اسرائیل و ایالات متحده» گرفته شده است، به بررسی تاریخچه پیچیده و خصومت مداوم بین ایران از یک سو و ایالات متحده و اسرائیل از سوی دیگر میپردازد. جنگ پنهان: ایران، آمریکا و اسرائیل
این درگیری ایدئولوژیک و استراتژیک که از گروگانگیری سال ۱۹۷۹ نشأت میگیرد، وقایع کلیدی مانند جنگ خلیج فارس اول و کنفرانس مادرید پس از آن را پوشش میدهد، که غیبت ایران از آن منجر به ایجاد محور مقاومت توسط تهران شد.
همچنین به ترور رهبران حزبالله توسط اسرائیل و حمایت ایران از گروههای فلسطینی پس از توافقنامه اسلو اشاره میکند، که نشاندهنده تلاش ایران برای حفظ جایگاه منطقهای خود است.
در نهایت، همکاری موقت ایران و آمریکا در افغانستان پس از ۱۱ سپتامبر و شکست تلاشهای بعدی برای گفتگوی جامع—که با سخنرانی محور شرارت و سپس خروج ترامپ از برجام قطع شد—تأکید میشود، که همگی این چرخه خصومت ۴۰ ساله را تقویت کردهاند.
چگونه ظهور “محور مقاومت” و مسئله هستهای ایران، دینامیکهای منطقهای را تغییر داده است؟
ظهور “محور مقاومت” و مسئله هستهای ایران، دینامیکهای منطقهای خاورمیانه را از طریق تبدیل رقابتهای سیاسی به یک “جنگ بیپایان” و نیابتی تغییر داده است. این تغییرات ریشه در تلاش ایران برای بقا، خروج از انزوا و مقابله با نظم منطقهای تحت رهبری آمریکا و اسرائیل دارد.
شکلگیری محور مقاومت در پاسخ به انزوا ریشه اصلی تغییر دینامیکهای منطقه به اوایل دهه ۱۹۹۰ بازمیگردد. پس از جنگ خلیج فارس، آمریکا با برگزاری کنفرانس صلح مادرید تلاش کرد نظم جدیدی در خاورمیانه ایجاد کند، اما ایران را از این معادلات حذف کرد. رهبران ایران که انتظار داشتند به خاطر بیطرفی و کمکهای ضمنی به آمریکا در جنگ علیه صدام پاداش دریافت کنند، به این نتیجه رسیدند که اگر “به اندازه کافی مشکلساز نباشند، نادیده گرفته خواهند شد”.
در واکنش به این طرد شدن، آیتالله خامنهای کنفرانسی را در تهران ترتیب داد که گروههای مختلف فلسطینی و لبنانی (مانند حماس، جهاد اسلامی و حزبالله) را گرد هم آورد. در اینجا بود که پیوندهای عملیاتی بین این گروهها شکل گرفت و آنچه بعداً تهران آن را “محور مقاومت” نامید، متولد شد. هدف این محور، بر هم زدن روند صلح اعراب و اسرائیل (پیمان اسلو) بود، زیرا ایران معتقد بود این روند طرحی برای به حاشیه راندن جمهوری اسلامی و تثبیت سلطه آمریکا است.
تغییر موازنه وحشت و جنگ نیابتی ظهور این محور، قواعد درگیری را تغییر داد. ترور سید عباس موسوی (دبیرکل حزبالله) توسط اسرائیل در سال ۱۹۹۲، که تصور میشد ضربهای کاری باشد، منجر به انتقامی خونین در آرژانتین (بمبگذاری سفارت اسرائیل) شد. این رویداد به اسرائیل فهماند که ایران و بازوهای نیابتیاش ظرفیت ضربه زدن در مقیاس جهانی را دارند و حذف رهبران لزوماً به امنیت بیشتر منجر نمیشود.
مسئله هستهای به عنوان ابزار بازدارندگی دینامیکهای منطقه با مسئله هستهای پیچیدهتر شد. پس از حملات ۱۱ سپتامبر، ایران در افغانستان با آمریکا علیه طالبان همکاری کرد و نقشی کلیدی در ثبات دولت جدید افغانستان ایفا نمود. با این حال، دولت جورج بوش ایران را در “محور شرارت” قرار داد. این اقدام، همراه با رد کردن پیشنهاد مذاکره جامع ایران در سال ۲۰۰۳ (که شامل شفافیت هستهای و خلع سلاح حزبالله در برابر لغو تحریمها بود)، تهران را به این نتیجه رساند که هدف نهایی آمریکا تغییر رژیم است.
در واکنش به این تهدید وجودی، رهبر ایران تصمیم گرفت برنامه غنیسازی اورانیوم را تسریع کند تا با دستیابی به توانایی هستهای، کشور را در برابر حمله ایمن سازد. این تصمیم، اسرائیل را وارد فاز جدیدی از مقابله کرد؛ بنیامین نتانیاهو ایرانِ هستهای را تهدیدی وجودی برای اسرائیل میدانست و حتی آماده بود بدون حمایت آمریکا دست به حمله نظامی بزند.
نتیجهگیری بنابراین، تعاملات منطقه در یک چرخه معیوب گرفتار شد: تلاش آمریکا و اسرائیل برای انزوای ایران منجر به رادیکالتر شدن تاکتیکهای تهران و تقویت محور مقاومت شد، و در مقابل، پیشرفتهای هستهای ایران انگیزه غرب و اسرائیل برای فشار بیشتر را افزایش داد. حتی توافق هستهای ۲۰۱۵ (برجام) که امیدهایی برای تغییر این روند ایجاد کرده بود، با خروج آمریکا در دوران ترامپ ناکام ماند و منطقه را دوباره در مسیری از تقابل و بیاعتمادی عمیق قرار داد.
میتوان گفت این وضعیت مانند فنری است که هرچه بیشتر فشرده شده (از طریق تحریم و انزوا)، با نیروی مخربتری بازگشته است (از طریق گسترش نفوذ منطقهای و برنامه هستهای)، به طوری که هر دو طرف اکنون در مارپیچی از خشونت و خصومت گرفتار شدهاند که امکان گفتگو را از بین برده است.
جنگ پنهان ایران و آمریکا کی شروع شد؟
بر اساس منابع موجود، این جنگ پنهان یا به تعبیر دقیقتر “جنگی که جرأت بیان نام خود را ندارد”، بیش از ۴۰ سال پیش آغاز شد.
ریشه اصلی و نقطه آغازین این درگیری عمیق به تأسیس جمهوری اسلامی در سال ۱۹۷۹ و ماجرای گروگانگیری بازمیگردد.
نکات کلیدی درباره شروع و ماهیت این جنگ عبارتند از:
- زخم التیامنیافته ۱۹۷۹: نفرت ناشی از گروگانگیری سال ۱۹۷۹ به عنوان دلیلی احشایی (عمیق و درونی) برای سیاستهای آمریکا علیه ایران توصیف شده است که مانند یک “خماری” (Hangover) همچنان با سیاستمداران آمریکایی باقی مانده و بر هر تصمیم آنها در مورد ایران سایه افکنده است.
- ماهیت درگیری: این نبرد که بین ایران در یک سو و آمریکا و اسرائیل در سوی دیگر جریان دارد، هم ایدئولوژیک و هم استراتژیک است.
- فقدان جنگ رسمی و صلح: از زمان شکلگیری جمهوری اسلامی در سال ۱۹۷۹، هرچند جنگ رسمی و مستقیمی بین واشنگتن و تهران درنگرفته است، اما هیچگاه گفتگوی واقعی نیز بین آنها وجود نداشته و دو طرف در یک مارپیچ مرگبار از تقابل و تلاش برای نابودی یکدیگر گرفتار شدهاند.
به بیان ساده، اگرچه رویدادهایی مانند محور مقاومت یا پرونده هستهای تنشها را تشدید کردند، اما “خشت اول” این دیوار بیاعتمادی و تخاصم در سال ۱۹۷۹ گذاشته شد.