ترامپ، ایران و راهبرد گریز از جنگ
این منبع که شامل گزیدههایی از یک گفتگوی ویدئویی است، به **تحلیل شرایط کنونی ایران و چشمانداز دیپلماسی با ایالات متحده**، به ویژه در دوره پس از یک درگیری نظامی مهم با اسرائیل، میپردازد. ترامپ، ایران و راهبرد گریز از جنگ
تحلیلگران درباره **توازن قوا و اهرمهای مذاکراتی ایران** بحث میکنند و توضیح میدهند که چرا مذاکرات قبلی با دولت ترامپ به بنبست رسید و به حمله نظامی ختم شد.
محور اصلی گفتوگو این است که آیا در وضعیت «نه جنگ، نه صلح» فعلی، **راهحل دیپلماتیک پایداری** برای خروج از بحران وجود دارد یا خیر، یا اینکه آیا **خطر درگیری نظامی مجدد**، به ویژه با توجه به **ضعف ایران در چشم ترامپ** و ناترازی در انتظارات طرفین، بالاست.
همچنین، بر **ضرورت اتخاذ راهبرد جدید دیپلماتیک**، لزوم ترمیم روابط با قدرتهایی مانند چین و روسیه، و نیاز به اصلاحات داخلی برای تقویت تابآوری کشور تأکید میشود.
با توجه به شخصیت ها و انتظارات بیشتر، حداقل امتیاز دیپلماتیکی که ایران می تواند کسب کند؟
با توجه به شخصیت آقای ترامپ و انتظارات حداکثری ساختار سیاسی آمریکا، تعیین حداقل امتیاز دیپلماتیکی که ایران میتواند کسب کند، نیازمند تفکیک میان اهداف **سیستماتیک آمریکا** و **جاهطلبیهای شخصی ترامپ** است.
**انتظارات حداکثری ساختار سیاسی آمریکا و اسرائیل:**
ساختار سیاسی آمریکا و اسرائیل عموماً به دنبال **مهار همه جانبه و ساختاری ایران** هستند.
این رویکرد شامل مهار در ابعاد هستهای، موشکی و منطقهای است و از سال ۲۰۱۸ آغاز شده است.
از دیدگاه این ساختار، ایران در ضعیفترین وضعیت خود در ۴۰ سال گذشته قرار دارد.
حداکثر مطالبهای که در دوره اول ترامپ (و احتمالاً دوره دوم) مطرح شد، این بود که ایران برنامه هستهای خود را **تعطیل کند، غنیسازی را به صفر برساند و سانتریفیوژها را جمعآوری کند**.
امتیازی که ترامپ در ازای این تسلیم حداکثری ارائه میداد، این بود که **”شما را بمباران نمیکنم”**.
این خواسته، فراتر از هرگونه توافق فنی، به عنوان **”تسلیم بی قید و شرط ترامپی”** ادراک شده است.
**حداقل امتیاز دیپلماتیکی که ترامپ ممکن است بپذیرد:**
با این حال، **آقای ترامپ یک استثنا در ساختار آمریکا است**؛ او شخصیتی هیجانی، بیثبات دارد و کاملاً به صورت شخصی عمل میکند، نه سیستمی.
او قدرت را خوب میفهمد، اما اغلب برای جاهطلبیهای شخصی خود بر خلاف امیال سیستم و لابیهای داخلی عمل میکند.
حداقل امتیازی که ترامپ به دنبال آن است، یک **دستاورد نمایشی** است؛ دستاوردی که او بتواند ادعا کند که چیزی را به دست آورده که آقای اوباما نتوانسته بود.
این نیاز ترامپ به یک پیروزی نمادین، روزنهای برای دیپلماسی باقی میگذارد.
برای کسب یک دستاورد نمادین از ترامپ، که ساختار سیاسی و اسرائیل نیز به راحتی نتوانند در آن خلل ایجاد کنند، ایران باید یک **توافق سیاسی اصولی و کلی** را هدف قرار دهد، نه یک توافق فنی و جزئی.
**آقای علی واعظ** راهکاری را مطرح میکند که میتواند حداقل امتیاز دیپلماتیک را برای ایران به ارمغان بیاورد، در حالی که ترامپ را به دلیل ماهیت نمادین آن، به عنوان یک توافق تاریخی بپذیرد.
این “مینیمم دستاورد” میتواند شامل موارد کلی زیر باشد:
1. **تعهد ایران به عدم تلاش برای سلاح هستهای:** ایران میتواند تعهد بدهد که به دنبال سلاح هستهای، دستیابی یا استفاده از آن نیست. این بیانیهای است که ایران قبلاً بارها اعلام کرده است، اما ترامپ میتواند آن را به عنوان یک دستاورد جدید ارائه دهد.
2. **تعلیق مشروط غنیسازی جاری در ازای امتیازات اقتصادی:** ایران میتواند تعهد بدهد که **تعلیق غنیسازی فعلی** (که در حال حاضر روی زمین متوقف شده است) را تا زمانی که نیاز عملی (Technical Need) به تولید سوخت هستهای پیدا نکند، ادامه دهد. در مقابل، ایران میتواند امتیازات اقتصادی دریافت کند. این فرمول گنگ و کلی به ترامپ اجازه میدهد که ادعا کند توافقی **”بدون پایان”** (Open-ended) با ایران به دست آورده، در حالی که ایران حق غنیسازی خود را حفظ کرده است.
3. **تعهد عدم تعرض متقابل گنگ و کلی:** میتوان بندی گنجاند که ایران و آمریکا متعهد شوند به منافع، خاک، نیروها و **متحدین یکدیگر** در منطقه، به صورت مستقیم یا غیرمستقیم، تعرض نکنند. این بند بسیار مهم است:
* این یک **توافق عدم تخاصم** است که فراتر از روابط ایران و آمریکا است.
* این تعهد، شامل متحدین میشود؛ یعنی آمریکا تعهد میکند که به حزبالله حمله نکند یا از کشور ثالثی برای حمایت علیه متحدین ایران استفاده نکند، و ایران نیز متعهد میشود که به اسرائیل (یا سایر متحدین آمریکا در منطقه) تهدید مستقیم یا غیرمستقیم از طریق گروههای شبه نظامی اعمال نکند.
این بسته سهگانه، به ترامپ این امکان را میدهد که آن را به عنوان توافقی تاریخی و بدون سابقه تثبیت کند، در حالی که ایران امتیازی فراتر از آن چیزی که در حال حاضر به صورت واقعبینانه روی زمین در حال اتفاق است، نداده باشد.
**نکته حیاتی:**
جناب آقای نجفی این تحلیل را مطرح میکنند که از نظر تهران، آمریکا به دنبال چیزی بسیار بسیار بیشتر از این پیشنهادها است و حاضر به دادن امتیازی فراتر از “بمباران نکردن ایران” نیست.
علاوه بر این، ترامپ به دلیل درک قوی از قدرت، ممکن است در شرایط کنونی که ایران را بازیگری ضعیف میداند، به دستاورد نمادین قانع نباشد و به دنبال امتیازات بیشتری باشد.
اما با توجه به فرصتطلبی ترامپ، هدف برنده شدن در این بازی درازمدت نیست، بلکه **خرید زمان** است.
اگر ایران بتواند از طریق این نوع دیپلماسی (هنر معامله با ترامپ)، ترامپ را از وضعیت “ایستادن پشت سر اسرائیل” به وضعیت **”گذاشتن او در میان ایران و اسرائیل”** بکشاند، تنها راهکار عملی موجود برای گریز از خطر درگیری مجدد نظامی در سه ماهه نخست سال ۲۰۲۶ است.
چگونه ایران میتواند موازنه قدرت و بازدارندگی خود را در منطقهای آمریکا و اسرائیل احیا کند؟
پرسش شما در مورد چگونگی احیای موازنه قدرت و بازدارندگی ایران در برابر آنچه که پروژه مهار منطقهای آمریکا و اسرائیل خوانده میشود، مستلزم بررسی دو مسیر راهبردی متفاوت است که در منابع به آنها اشاره شده است:
یکی از طریق دیپلماسی فرصتطلبانه، و دیگری از طریق تقویت قدرت درونی و خارجی برای احیای بازدارندگی.
در حال حاضر، درک طرف آمریکایی از ایران این است که ایران به یک بازیگر ضعیف شده تبدیل شده است که اقدام علیه آن هزینه بسیار پایینی دارد.
این وضعیت ایران را در مرحله تلاش برای حفظ بقا قرار داده و فاقد وضعیت بازدارندگی فعال میداند.
۱. راهکار دیپلماتیک: کشاندن ترامپ به میان ایران و اسرائیل
برخی تحلیلها معتقدند که با توجه به ضعف کنونی ایران و خطرات جنگ مجدد (که بسیار بالا دیده میشود، بهویژه در سه ماهه نخست سال ۲۰۲۶)، تنها راه باقیمانده، دیپلماسی است.
این راهکار بر بهرهبرداری از خصوصیات شخصیتی دونالد ترامپ، که شخصیتی بیثبات و هیجانی دارد اما قدرت را خوب میفهمد، متمرکز است.
هدف اصلی در این راهکار این است که آقای ترامپ را از اینکه دقیقاً کنار دست یا پشت سر اسرائیل ایستاده باشد، به گذاردن او در میان ایران و اسرائیل بکشاند.
تاکتیکهای کلیدی در مواجهه با ترامپ:
- توافق سیاسی اصولی (نه فنی): به جای تمرکز بر جزئیات فنی و برجامگونه، ایران باید به دنبال یک توافق اصولی و سیاسی باشد که گنگ و کلی باشد و قابلیت عملیاتی شدن طولانیمدت نداشته باشد اما به ترامپ اجازه دهد آن را به عنوان یک دستاورد نمادین و تاریخی معرفی کند. این روش، مدل توافقاتی است که ترامپ از آنها به عنوان توافقات تاریخی یاد خواهد کرد و او را به جایزه نوبل نزدیکتر میکند.
- ارائه “امتیاز نمایشی”: ترامپ به دنبال یک دستاورد نمایشی است تا بتواند بگوید چیزی به دست آورده که اوباما نتوانسته است. ایران میتواند با تعهداتی که واقعیتهای روی زمین را میپذیرند، در مقابل او امتیاز بگیرد.
- مثالها: تعهد ایران به اینکه به دنبال سلاح هستهای نیست (که بارها اعلام کرده است)؛ یا ادامه تعلیق غنیسازی فعلی تا زمانی که یک “احتیاج عملی” به تولید سوخت هستهای نداشته باشد (چرا که ایران امروز غنیسازی نمیکند).
- پیمان عدم تخاصم (گنگ و کلی): توافقی کلی مبنی بر اینکه ایران و آمریکا تعهد کنند که به منافع یکدیگر، خاک یکدیگر، نیروهای یکدیگر و متحدین یکدیگر در منطقه، به صورت مستقیم یا غیرمستقیم، تهدیدی اعمال نکنند.
- ارتباط مستقیم: برقراری ارتباط مستقیم با آقای ترامپ برای فائق آمدن بر مقاومت تیم اطراف او و لابیهای مخالف (به ویژه اسرائیل) مهم است. اسرائیل و ساختار سیاسی آمریکا عموماً مخالف هرگونه توافق با ایران هستند که در آن جمهوری اسلامی منتفع شود، اما آقای ترامپ یک استثنا در ساختار است.
نکته مهم: این استراتژی در پی حل طولانیمدت موضوع نیست، بلکه هدف آن خرید زمان برای ایران است تا از یک جنگ مجدد جلوگیری کند.
۲. راهکار تقویت قدرت و احیای بازدارندگی
دیدگاه دوم (که عمدتاً بر تحلیل پروژه مهار ساختاری آمریکا و اسرائیل تمرکز دارد) معتقد است که دیپلماسی در حال حاضر کارساز نیست، زیرا دستور کار آمریکا و اسرائیل صرفاً مهار یک جنبه از رفتار ایران نیست؛ بلکه به دنبال مهار همه جانبه و ساختاری ایران و در نهایت تسلیم بیقید و شرط یا تغییر نظام سیاسی در ایران هستند.
از این منظر، برای خروج از مرحله بقا و رسیدن به مرحله بازدارندگی، ایران باید ظرفیتها و اهرمهای خود را تقویت کند:
الف. تغییر رویکرد در سیاست خارجی (چرخش راهبردی به شرق)
ایران باید روابط خود با روسیه و چین را از یک روابط مبتنی بر اضطرار (که در ۴۰ سال گذشته وجود داشته) به یک روابط در سطوح راهبردی برساند.
- چالشها: این مسیر با چالشهای داخلی (عدم اجماع و تمایل بیشتر نخبگان سیاسی به روابط با غرب) و خارجی (عدم تمایل چین و روسیه به برقراری روابط متعادل و راهبردی با کشوری که آن را ضعیف میدانند یا به سمت غرب تمایل دارد) مواجه است. به دلیل این بیاعتمادی، ایران باید یک تصمیم بزرگ در سیاست خارجی خود بگیرد که منجر به وابستگی نشود.
ب. تقویت تابآوری اجتماعی و اصلاح حکمرانی (سیاست داخلی)
با توجه به بسته بودن درهای سیاست خارجی (به ویژه با غرب)، ایران باید درهای سیاست داخلی را باز کند. برای عبور از بحران کارآمدی و تقویت تابآوری اجتماعی، اقدامات زیر ضروری است:
- رفع وضعیت بیتصمیمی و جلوگیری از قربانی شدن تصمیمات مهم در تعارضات سیاسی داخلی.
- انجام اصلاحات در نظام حکمرانی.
- ارائه امتیازات حداقلی به مردم و جامعه در داخل، اگرچه امکان دادن امتیازات حداکثری به ترامپ وجود ندارد.
چالش اساسی: معمای امنیت
تلاش برای احیای بازدارندگی و تقویت اهرمهای قدرت، ایران را در یک معمای بزرگ قرار میدهد.
- ترغیب دشمن: تلاش برای احیای بازدارندگی (تقویت ظرفیتها) از سوی طرف مقابل (آمریکا و اسرائیل) تحریکآمیز دیده میشود و میتواند آنها را به واکنش (حمله نظامی مجدد) وادارد.
- سود اسرائیل: اگر ایران وارد یک رویارویی پرریسک با هدف افزایش هزینه مقابله برای آمریکا و اسرائیل شود، اسرائیل به هدف خود (بمباران ایران نه برای ۴۵ دقیقه بلکه برای ۴۵ هفته) دست خواهد یافت.
- جلوگیری از بازیابی: طرف مقابل کاملاً به این مسئله واقف است و تلاش میکند مانع بازیابی و احیای مجدد ایران شود تا دست ایران مجدداً پر نشود و اعمال زور بالای سر ایران حفظ گردد.
تنها راهکار عملی در این بنبست، یا باید دیپلماسی با هنر معامله باشد تا از یک جنگ پرهزینه جلوگیری شود، یا ایران باید در یک منازعه ضروری و اجتنابناپذیر ظرفیتهای خود را تقویت کند.
اگر بخواهیم وضعیت را با یک مثال ملموس بیان کنیم، ایران در حال حاضر شبیه به یک کشتی است که در یک طوفان شدید قرار گرفته و موتورهایش ضعیف شدهاند.
یک راهکار این است که ناخدای کشتی (ترامپ)، که به جای مسیرهای از پیش تعیین شده، فقط به دنبال رسیدن به یک بندر خاص (افتخار شخصی) است، را با دادن یک نقشه گنج جذاب (توافق نمایشی) متقاعد کنیم که مسیرش را تغییر دهد و از ما فاصله بگیرد تا زمان کافی برای تعمیر موتورها (احیای قدرت) خریده شود.
راهکار دیگر این است که بدون توجه به طوفان، با تمام توان تلاش کنیم موتورها را تعمیر کنیم و از مهارتهای خود در هدایت کشتی (سیاست داخلی و منطقهای) استفاده کنیم، حتی اگر این تلاش موجب تحریک بیشتر طوفان شود.
انتخاب بین این دو مسیر، تصمیم حیاتی برای احیای موازنه قدرت است.
آیا پس از جنگ ۱۲ روزه، دیپلماسی بین ایران و آمریکا میتواند مانع از جنگ در ۲۰۲۶ شود؟
خطر درگیری نظامی مجدد در سهماهه نخست سال ۲۰۲۶ میلادی *بسیار بالا* دیده میشود.
در شرایط کنونی، این سؤال که آیا راه حل دیپلماتیک برای خروج از وضعیت نه جنگ نه صلح پس از «جنگ ۱۲ روزه» وجود دارد یا خیر، محل مناقشه است.
بر اساس تحلیلهای موجود در منابع، دیدگاهها در مورد اینکه آیا دیپلماسی بین ایران و آمریکا همچنان میتواند مانع جنگ مجدد در ۲۰۲۶ شود، متفاوت و در تضاد هستند:
### ۱. دیدگاه حامی دیپلماسی: استفاده از ظرفیتهای شخصی ترامپ (راهکار گریز)
برخی کارشناسان معتقدند که در حال حاضر، **هیچ راهکاری جز دیپلماسی** برای جلوگیری از جنگ مجدد وجود ندارد. این دیدگاه بر روی درک شخصیت و رویکرد دونالد ترامپ تمرکز دارد:
* **شخصیت ترامپ:** ترامپ برخلاف سیستم سیاسی آمریکا که به دنبال مهار همه جانبه ایران است، یک استثناست. او یک شخصیتی هیجانی و بیثبات است که به صورت خطی و سیستماتیک فکر یا عمل نمیکند.
* **هدف ترامپ:** ترامپ به دنبال یک **دستاورد نمایشی و شخصی** است که بتواند بگوید چیزی را به دست آورده که باراک اوباما نتوانسته بود (مانند توافقی با ایران که به نام خودش ثبت شود). این جاهطلبی شخصی او، فرصتی برای دیپلماسی ایجاد میکند.
* **راهکار دیپلماتیک:** تنها راهکار ممکن برای ایران، کشاندن آقای ترامپ از اینکه دقیقاً کنار دست یا پشت سر اسرائیل ایستاده باشد، به قرار دادن او در **میان ایران و اسرائیل** است. این کار با **هنر دیپلماسی** شدنی است.
* **توافق احتمالی:** میتوان با ترامپ به یک **توافق سیاسی اصولی، کلی و مبهم** رسید (مانند توافق غزه). چنین توافقی میتواند شامل بندهای زیر باشد:
* ایران تعهد بدهد که به دنبال سلاح هستهای نیست (چیزی که ایران بارها گفته است).
* ایران تعلیق غنیسازی فعلی خود را ادامه دهد تا زمانی که «احتیاج عملی» به تولید سوخت نداشته باشد.
* یک بند مربوط به اسرائیل به صورت کلی مطرح شود، مبنی بر تعهد ایران و آمریکا به عدم تعرض مستقیم یا غیرمستقیم به منافع، خاک و متحدین یکدیگر در منطقه.
* **اهرم معامله:** ایران در حال حاضر “چیز بیشتری برای از دست دادن” ندارد، بنابراین باید با یک رویکرد مستقیم، سریع و غیرفنی (خلاف رویکرد برجامی قبلی) با ترامپ معامله کند.
### ۲. دیدگاه مخالف دیپلماسی: تمرکز بر اهداف سیستماتیک و نابرابری قدرت (بنبست کامل)
برخی کارشناسان دیگر معتقدند که دیپلماسی دیگر جواب نمیدهد و یک **بنبست کامل** در روابط ایران و آمریکا شکل گرفته است. این دیدگاه بر اهداف کلان آمریکا و اسرائیل و همچنین درک ترامپ از وضعیت فعلی ایران تمرکز دارد:
* **تغییر اهداف مذاکراتی:** چارچوبها و اهداف هرگونه گفتگو در آینده بسیار متفاوت از دوره پیش از جنگ ۱۲ روزه است. پس از حمله نظامی، هدف اصلی مذاکرات پیشین که **گریز از جنگ** بود، تقریباً بلاموضوع شده است.
* **ناترازی در اهرمها و انتظارات:** در حال حاضر، یک ناترازی بزرگ بین انتظارات طرفین، اهرمها و ابزارهای مذاکراتی وجود دارد. بخش زیادی از توان مذاکراتی ایران نابود شده و اهرمهایش تقریباً ثابت هستند.
* **درک ترامپ از قدرت:** ترامپ قدرت را خوب میفهمد. درک او از ایران این است که ایران یک **بازیگر ضعیف شده** است که اقدام علیه آن هزینه بسیار پایینی دارد.
* **اهداف حداکثری آمریکا و اسرائیل:** دولت ترامپ دیگر به دنبال مهار یک جنبه از رفتار ایران نیست؛ بلکه به دنبال **مهار همه جانبه و ساختاری** ایران است (هستهای، موشکی، منطقهای). این سیاست تسلیم بیقید و شرط ترامپ، بخشی از یک پروژه کلانتر برای ایجاد یک **معماری جدید امنیتی و سیاسی در منطقه** با محوریت اسرائیل و حذف ایران از نظم منطقهای است.
* **رد پیشنهاد حداقلی:** در این شرایط، ترامپ به دستاورد نمادین قانع نیست و دلیلی نمیبیند امتیازی به ایران بدهد. موضع آمریکا در مذاکرات (قبل از حمله) این بود که ایران برنامه هستهای خود را تعطیل و سانتریفیوژها را جمع کند، و در قبالش آمریکا ایران را بمباران نکند.
* **نتیجهگیری:** احتمال توافق سیاسی بسیار پایین است. در مقابل، احتمال برخورد و منازعه مجدد بسیار بالاست.
### راهکار ایران در شرایط بنبست
در صورتی که دیپلماسی نتواند مانع جنگ شود، برای جمهوری اسلامی چارهای جز تلاش برای تقویت ظرفیتها و اهرمهای خود باقی نمیماند. در شرایطی که ایران در وضعیت **تلاش برای بقا** قرار دارد، راهکار این است که:
1. **بازسازی بازدارندگی:** تلاش برای خروج از مرحله بقا و **احیای بازدارندگی** (هرچند طرف مقابل نیز مانع آن خواهد شد). این احیای بازدارندگی میتواند اهرم چانهزنی در دیپلماسی احتمالی بعدی باشد.
2. **توسعه روابط با شرق:** توسعه روابط با روسیه و چین از سطح مبتنی بر اضطرار به سطح **راهبردی** (هرچند این کار دشوار است و با بیمیلیهایی از جانب چین و روسیه همراه بوده است).
با این حال، این تلاشها برای قوی شدن ممکن است توسط آمریکا و اسرائیل **تحریکآمیز** تلقی شده و خود دلیلی برای اقدام نظامی مجدد باشد.
***
**جمعبندی نهایی:**
در مجموع، منابع نشان میدهند که پس از جنگ ۱۲ روزه، احتمال وقوع درگیری مجدد در سال ۲۰۲۶ بسیار زیاد است.
دیپلماسی در وضعیت فعلی **بسیار دشوار** است. در حالی که برخی معتقدند **هنوز فرصتی** برای دستیابی به یک توافق کوتاهمدت و نمایشی با هدف خرید زمان از طریق تمرکز بر خصوصیات شخصی ترامپ وجود دارد، برخی دیگر این فرصت را واقعبینانه نمیدانند و معتقدند که اهداف کلان آمریکا و اسرائیل، یعنی مهار ساختاری ایران، **احتمال جنگ را تقویت میکند** و دیپلماسی را به بنبست کشانده است.
به بیان دیگر، دیپلماسی اکنون مانند تلاش برای بستن چتر در توفانی است که تازه شروع شده است؛ در حالی که یک عده چارهای جز باز کردن چتر نمیبینند، عدهای دیگر معتقدند که هدف توفان تخریب کامل است و چتر صرفاً نقش یک دستمال کاغذی را دارد.



